خواب دیدم برای دیدن یه جاذبهای دارم میرم یه سر دیگهی شهر. جایی که تا حالا نرفته بودم و به گوشم هم نخورده بود که وجود داره. یه فیلمی بود قبلاها که داستانش اینطوری بود که یه ناهنجاری شبیه یه دریچه یه گوشهی دنیا باز میشد و موجودات دو طرف اون دریچه میتونستن به زمان هم سفر کنن. گاهی زمانشون چندین قرن فاصله داشت، گاهی چند میلیون سال حتی. بعد منم تو خواب قرار بود برم یکی از این ناهنجاریها رو که تو ایران و تو همین شهر و ظاهرا یه بخشی از شهر که اسمش صحرای مصر! بود ببینم. میخواستم سوار BRT بشم، اما نمیدونم چرا از دری که مخصوص راننده است سوار شدم و کارت زدم و بعد از رد شدن از قسمت مردانه دوباره کارت زدم و رفتم انتهای اتوبوس رو اون صندلیهای مرتفع نشستم! یه خانم مسن و یه نوجوون هم تو اتوبوس بودن. نمیدونم چطوری و حین صحبت با کی، عکس اون ناهنجاری رو دیدم. البته عکس نبود، انگار داشتم به طور زنده اون پدیده رو تو ذهنم میدیدم بدون اینکه قبلا دیده باشم، یعنی صرفا با صحبت در موردش اون و موقعیت مکانیش و اطرافش تو ذهنمون مجسم میشد. ناگهان فهمیدم عه، من سی سال تو زمان جلو اومدهم. اینو با یه جور حس تفاخر به اون دو نفر دیگه گفتم. گفتم من الان تو این زمان شما حدود شصت سالمه! بعد به دستگاه منکارت اتوبوس نگاه کردم دیدم مبلغ بلیط اتوبوس شده 5000 تومن. گفتم عه چه خوب، خیلی هم زیاد نشده تو این مدت. اون قدری نشده که کارتم جواب نده و آبروم بره. چون موقع کارت زدن نمیدونستم در زمان جلو اومدهم. دوباره داشتم مخصوصا به نوجوونه که انگار نوجوونی خودم بود توضیح میدادم من الان شصت سالمه، میدونی؟ :) یه حس خوبی هم داشتم، چون انگار قدرت اینکه برگردم به زمان خودم رو داشتم. ولی میخواستم برم بگردم خود شصت سالهم رو هم پیدا کنم، ببینمش، و حتی ببینم منو میشناسه اصلا یا نه که دیگه بیدار شدم :)
دیشب هم یه خواب عجیب و جالب دیدم، ولی بگو یه سر سوزن؟ چیزی ازش یادم نمیاد :|
- تاریخ : شنبه ۱۰ دی ۰۱
- ساعت : ۰۰ : ۱۹
- نظرات [ ۶ ]