یه نصف شبی که نشستم فکر کردم و فکر کردم و خوندم و خوندم، یادم اومد که هر چی هم بشه، اینجا خونهمه. هر کی بیاد، هر کی بره، اتفاقای خیلی بد بیفتن تو زندگی یا اتفاقای خیلی خوب، زندگی مواج باشه یا آروم، نقاط عطف زندگیم رو یواش یواش یا پشت سر هم ببینم و بگذرونم و آدم دیگهای بشم، اینجا همونجور آروم، همونجور ساکن، ثابت، یواش و تاحدی باوقار سرجاش نشسته.
چقدر خوبه که اینجایی. چقدر خوبه که بالاخره دارم میبینمت. چقدر حالا که احتمال ترکت هست برام ارزشمند شدی. چقدر راحت به دستم اومدی و حالا چقدر نگه داشتنت سخت شده. چقدر دوست دارم برام بمونی. همینه. الهی برام بمونی :)
+ اگر نگم چقدر ممنون تکتکتون هستم، کملطفی کردهم. لطفا بیمهری این مدتم رو ببخشید.
- تاریخ : چهارشنبه ۱۶ آذر ۰۱
- ساعت : ۰۴ : ۰۰
- نظرات [ ۹ ]