یه کتابفروشی تو مسیرم هست که گاهی از کتابهایی که تو ویترین میذاره خوشم میاد. موضوعات متفاوتی میذاره. اصلا ویترینشو با رمانای مد روز و آثار پرطمطراق و مشهور پر نمیکنه. به خاطر همین که تنوع موضوع داره و منم دوست دارم تو هر زمینهای بدونم، اگه پنج دقیقه پشت ویترینش وایستم، دلم میخواد همهشونو بردارم بیام. چند روز پیش حالم خوش بود و ده دقیقهای هم زود راه افتاده بودم، برای اولین بار حین رد شدن نگاه نکردم، بلکه وایستادم و یک دقیقه نگاه کردم. انتخاب برام سخت بود. رفتم داخل و دوتاشونو برداشتم، "تاریخ ملل" از پیتر فورتادو و "مامان و معنای زندگی" از اروین یالوم. فعلا تاریخ ملل رو دست گرفتهم و با خودم میبرم و میارم، اگه تو مترو بتونم یه جا بشینم، میخونم. خب همین که هنوز فقط مقدمه رو تموم کردهم به خوبی گویای این هست که چقدر زیاد وقت فراغت دارم. امروز قبل از بیرون اومدنم، امیرعلی کتابو رو میز دیده میگه تاریخ ملل؟ اسمش برام جالبه، بخونمش! بعد میگه نوشتهی؟ میگم پیتر فورتادو. میگه دربارهی ایران هم توش نوشته؟ یا افغانستان؟ میگم فهرستشو بیار. ایران سومین کشوریه که دربارهش نوشته. بالاخره ایران جزء تمدنهای مهم تاریخ بوده. بلافاصله صفحهی چهلونمیدونمچند رو میاره و شروع به خوندن ایران میکنه. دو دقیقه دیگه میگه خاله میدونستی قبلا به ایران میگفتهن پارس؟ میگم آره :) برای همچین موجود کتابنخونی، اینکه خودش علاقه به کتاب نشون بده برام عجیب و جالب و جدید و بارقهای در ناامیدی بود :) خب تا حالا هر کتابی براش گرفتم، یه نگاه خنثی کرده و کنار گذاشته. خودشم بردهم کتابفروشی اصلا نگاه نکرده به کتابا.
امشب اومده تو اتاق، داره تو کتابا نگاه میکنه با خودش میگه قرآن مجید؟ داشت دنبال میگشت. گفتم قرآن مجیدو برندار، قرآن کریمو بردار. گفت کو؟ قرآن کریم کدومه؟ :))))
امروز تو کلینیک جیمجیم میگفت داشتهن راجع به وقایع جاری حرف میزدهن، یکی گفته جلوی خانم فلانی (من) نگین از این حرفا. "میگن" باباش سپاهیه! نمیبینین اصلا اظهارنظر هم نمیکنه؟ بقیه نمیدونن من افغانستانیام، جیمجیم میدونه. اینکه به نظرشون من به سپاهیا میخورم یک طرف، اون "میگن" هم یک طرف. معلوم نیست چند دهن چرخیده این حرف. چیزی که از پایبست اشتباهه و به اندازهی فرسنگها دور از واقعیت. بعد وقتی به کسی، حالا هرکی تو هر طیفی، چه این طرفی چه اون طرفی، میگی خب مدرک حرفت کو؟ بر اساس چی داری میگی مسبب این اتفاق فلان هست یا نیست؟ فک میکنن از نفهمی و نبینی و حماقته که این موضاعات اظهر من الشمس رو نمیفهمیم و نمیتونیم تحلیل کنیم که چون قبلا فلان، پس الان هم قطعا فلان. چون من قیافه و تیپم حزباللهیه، پس بابام سپاهیه و تازه پس حتما منم طرفدار زن، مُردگی، اسارتم و جلوی من که حتما جاسوس و آدمفروش هم هستم نباید حرف بزنن. من این آگاهی و این مدل استدلال رو از بیسوادی و نادانی هم بدتر میدونم.
- تاریخ : پنجشنبه ۱۹ آبان ۰۱
- ساعت : ۱۸ : ۳۵
- نظرات [ ۶ ]