مشق امشب: ده صفحه بنویس "تو به اندازهی کافی و اغلب بیشتر از انتظار خوبی".
یه تغییراتی تو کارم داره اتفاق میفته. همکار جدیدی که برام اومده راه افتاده دیگه و از فردا قراره شیفت مستقل داشته باشه. چند تا از شیفتام در هفته آزاد شده که طبق قرار قبلی تو اون تایما به تیم سوم کلینیک میپیوندم. از مدتها قبل دارم استرس اینو میکشم که چطور شرایط جدید رو منیج کنیم. استرس کار عملی نیست ها، چون کار عملی رو بالاخره یه جوری آدم انجام میده. نگران اینم که حالا که دو تا نیرو برای یک تستیم و یه تایمایی همپوشانی داریم، بازده کار دو برابر نمیشه، ممکنه کلینیک از این بابت ضرر کنه. ممکنه بیمار به تعداد کافی نداشته باشیم. ممکنه فلان، ممکنه بهمان. هر چی هم که به خودم بگم اینا هیچ ربطی به تو نداره و اونی که نیرو استخدام کرده، فکر حقوقش و بیمارش و اینارم خودش باید بکنه، بازم فایده نداره. وقتی بازده کار بیاد پایین، احساس گناه و کمکاری خِر منو میگیره. تازه اخیرا که سرعتم تو تست گرفتن زیاد شده، تایم اضافه میارم، بعد آوارهی این اتاق و اون اتاق میشم که یه کاری برای انجام دادن پیدا کنم. امروز تو جواب شارمین نوشتم فک کنم دارم اعتیاد به کار (Workaholic) پیدا میکنم. یادم افتاد چند شب پیش، پنج دقیقه بیکار نشستم تو اتاقم، بدندرد خماری گرفته بود منو :)) رفتم تو راهرو، جیمجیم دیده منو میگه چی شده؟ میگم حوصلهم سر رفته از بیکاری. یه جوری که یعنی میدونم مرضت چیه، دستمو گرفت برد پشت یکی از میزای اتاقش گفت بشین فلان کارو بکن. لعنتی سر کار حتی نمیتونم با گوشیم ور برم. وایفای رایگان در اختیار، ولی مثل این خُلا، گوشی از اول تا آخر سایلنت و بلااستفاده. حتی همتشو ندارم بذارم فیلم دانلود شه.
سخن به درازا کشید. اومدم یه کم تخلیهی افکار کنم که باز تا نصف شب نخوام هی به نوبتا و بیمارا و حقوق و بازده و انتظار و... فکر کنم. پس چی شد؟ تو داری کار میکنی. تو داری درست کار میکنی. تو داری به شرح وظایفت عمل میکنی. تو خیلی بیشتر از شرح وظایفت داری کار انجام میدی. تو کافی هستی. تو نمیتونی از جایگاه یه کارمند وظایف مدیریتم پوشش بدی. پس تو اصلا نباید نگرانش باشی. نگرانیت محلی از اعراب نداره. حالام بگیر بخواب.
- تاریخ : شنبه ۳۰ مهر ۰۱
- ساعت : ۲۳ : ۳۱
- نظرات [ ۳ ]