دقت کردم اخیرا خیلی اینجا غر میزنم و هی ناراحتیهامو میگم. اعتراف میکنم که به اندازهی دو سه سال پیش خوشحال و بیغمِ دو عالم نیستم. ولی نق زدن هم دور از شخصیت ضدورزشی منه و به نظرم یه کم باید ترمز بروز احساساتمو بکشم. بله، بله، من واقعا شخصیت ضدورزشی (یا شخصیتی ضدورزش) دارم. اصلا با ورزش حال نمیکنم، اصلا دوستش ندارم، اصلا تحملشم ندارم. انقدر همه همیشه تو گوشم خوندن که ورزش واجبه و فلان، که احساس میکنم باید توضیح بدم که چرا و به چه جرئتی من از این مایهی حیات غافلم و بدتر از اون ازش خوشم نمیاد. من اصلا نمیدونم چرا باید به خودم سختی بدم ورزش کنم. میگن واسه سلامتی ضروریه. نمیدونم برای یه آدم سالم هم ضروریه یا نه. یعنی من تمام عمرم وزن ایدهآل یا نرمالی داشتم. نرمال یعنی حتی از ایدهآل پایینتر و هیچوقت بیشتر از ایدهآل نشده، چه برسه بخواد از حالت نرمال خارج بشه. بعدم چربی مربی اضافه که یه جا جمع شده باشه ندارم که بخوام آبشون کنم. هیچ بیماری زمینهای ندارم و سابقهی خانوادگی و فامیلی هیچ بیماریای هم نداریم حتی. تغذیهمم همین چرتوپرتاییه که این روزا همه میخورن و مثلا ارگانیکخور و این چیزا نیستم. غذای چرب، شیرین، سرخکردنی، فستفود، همه چیزی تو رژیمم هست. با تمام اینها حدود سی سالو جلو اومدم و استیبلم. نمیدونم واقعا نیازی هست که برای نگه داشتن این شرایط منی که از ورزش بدم میاد وارد زندگیم کنمش؟ یا اگر احیانا دیدم دارم میرم به سمت آناستیبلشدن اون وقت ضروری میشه؟ حالا بعضیا میگن محض فرحبخشی و اینا آدم حداقل پیادهروی رو داشته باشه. خب من انقدر کار دارم و اغلب از کار خستهام که با خواب فرح بیشتری حاصل میشه تا پیادهروی :)) البته تو ذهنم هست که اگه با اومدن نیروی جدید، شیفتام متصل و صبحام خالی بشه، برم ایروبیک گروهی رو امتحان کنم، محض همون تفریح، محض ورجه وورجه و تخلیهی انرژی و معاشرت اجتماعیِ غیرکاری. در اصل دوست دارم برم کلاس والیبال (که بازیه و ورزش نیست)، ولی کلاسش انقدر ازم دوره که انگیزهی آدمو در نطفه خفه میکنه. ولی به غیر از اینا فعلا حاضر نیستم خودمو به هیچ سختی دیگهای بندازم. حالا از همین تریبون از مستمعین گرامی میخوام به ما ضدورزشا انقدر به چشم بد نگاه نکنین. وقتی ازمون میپرسین چه ورزشی دوست داری و میگیم کلا از ورزش خوشمون نمیاد، چشاتونو واسهمون قلنبه نکنین. سعی نکنین حس گناه و عذاب وجدان بهمون تزریق کنین، چون حداقل در مورد من موفق نمیشین :)) من که همچنان جبهه رو حفظ میکنم و از همینجا درحالیکه رو صندلی راکم لم دادم و لبخند ژکوندی بر لب دارم و کیک شکلاتی و کاپوچینوم جلوم رو میزه، عرق ریختن و سیکپکای بیرونزدهی شما رو تماشا میکنم و لذت میبرم 😌
- تاریخ : پنجشنبه ۱۴ مهر ۰۱
- ساعت : ۱۹ : ۲۱
- نظرات [ ۲ ]