هر کی رفته یه وری. خونه تنهام. ظهر رسیدم خونه خوابیدم. از دو تا چهار. بعد دیگه از بدندرد و کوفتگی پا شدم. مامان هی گفت پاشو برو دکتر. ولی حال و توان رفتن نداشتم. گفتم تا فردا صبح صبر میکنم، بهتر نشدم میرم. نگفتم امیدم اینه که فردا آقای خونهن و منو ببرن دکتر :)) یه بار رفتن نارنگی آوردن، یه بار رفتن لیموترش آوردن، یه بارم میخواستن برن داروخونه برای آبریزش سیلآسام دارو بگیرن فعلا که گفتم احتمالا تو خونه داریم نرین. شب بعد از اینکه همه رفتن اینور اونور، منم شالوکلاه کردم که برم بیرون. گفتم هم یه هوایی به کلهم میخوره، هم نمیخوابم که شب خوابم نبره، هم خسته میشم شب بهتر میخوابم =)) همینجور که پیادهروهای محل رو گز میکردم، از جلوی درمانگاه محل هم رد شدم. ما هیچوقت این درمانگاه نمیریم، چون دکتراش به نظرمون خوب نیستن. ولی الان برگه زده بود که پنجشنبهها عصر متخصص داخلی داریم. گفتم متخصص داخلی یه سرماخوردگی رو که میتونه درمان کنه دیگه. رفتم تو پرسیدم متخصصتون هنوز هست یا رفته؟ گفت رفته. گفتم ویزیت عمومیتون چقدره؟ گفت سیوپنج، چهلوپنج. با تعجب گفتم چه فرقی با هم دارن؟ با خودم میگفتم یا خدا! پزشکم قیمتای مختلف داره جدیدا؟ مثلا دو تا پزشک دارن یکی متبحرتره گرونتره؟ یا یه پزشک دارن با دو کیفیت ویزیت میکنه؟ یا مثلا واسه سیوپنج تومنی پنج دقیقه وقت میذاره، واسه چهلوپنج تومنی ده دقیقه؟ همینجور این افکار با سرعت تو ذهنم میرفتن و میومدن که آقاهه گفت یکی آزاده یکی بیمه :| :))))) از اینجا تا خود وزارت بهداشت دونقطه پرانتز بسته :))))) این چند روز به من خرده نگیرین، هرچی گفتم بذارین پای مریضیم :))
این فکرایی هم که در لحظه از ذهن آدم میگذره خیلی جالبن. خیلی سرعتشون زیاده. آدم باور نمیکنه تو فاصلهی یک ثانیه مثلا چند جور فکر مختلف تو ذهن ایجاد بشه. صبحم تو بیمارستان پروندهها رو برداشته بودم داشتم مینوشتم که پرستار اومد گفت چیکار کردی دستت انقد خوبه سیستم درست شد؟ یک ساعت بود باهاش ور میرفتم هنگ کرده بود، تو باهاش کار کردی درست شد. تا این جمله بخواد در دهان این بنده خدا منعقد بشه من جملهشو هزار جور تو ذهنم کامل کردم. مثلا وقتی به قسمت "دستت انقد خو..." رسید، چیزی که از ذهنم گذشت این بود که دستت انقد خونیه همه جا رو خونی کردی :))) با بقیهی قسمتای جمله هم همینطور هی جمله میساختم واسه خودم. توانایی جالبیه و احتمالا یه جور حالت آمادهباش و مقابله با خطر باشه. پیشبینی و گرفتن آمادگی برای رفع مشکل در لحظه. توروخدا نگین فقط من انقد دیوونهم، میدونم شمام حتما همین شکلیاین.
- تاریخ : پنجشنبه ۷ مهر ۰۱
- ساعت : ۱۹ : ۵۷
- نظرات [ ۷ ]