مونولوگ

‌‌

ضمن تقدیر و تشکر

مردمم پست میذارن، مام پست میذاریم :| والا...

بارها شده از نوشتن خزعبلات ذهنیم منصرف یا پشیمون شدم. بخصوص وقتی قبل از انتشار پستم می‌بینم یه وبلاگی یه پست پُر گذاشته. خجالت می‌کشم اصن! [دفعه‌ی اوله بجای اصلا می‌نویسم اصن! ولی سعی می‌کنم دیگه ننویسم :)] بهتر بود اسم اینجا رو خزعبلات‌خونه میذاشتم!

+ برای کمتر شدن بار وجدانم، کامنتا هر چند پست یه بار فقط باز میشن، نه برای اینکه کسی کامنت بذاره، برای اینکه شاید حرفی لازم باشه بشنوم :)

+ چیزی که نه قصد داشتم نه انتظار، نه حتی بهش فکر کرده بودم اتفاق افتاده. من اینجا (وبلاگ) واقعا چیزها یاد گرفتم از همسایه‌هام. هم از مطالبشون، هم در معاشرت باهاشون. یه پله بزرگ‌شدم. از "همه" ممنونم :)

+ پست چند روز قبل نوشته شده، با دیدن یکی از پست‌های لوسی‌می خانوم :)

  • نظرات [ ۱۰ ]

اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون...

قبل از سفر کربلا فهمیدم مادر یکی از دوستام که فقط با پیام با هم در ارتباطیم، سرطان داره.
دقایقی قبل فهمیدم بنده خدا چندین روزه که فوت کرده! :(
ان‌شاالله خدا رحمتش کنه.

+ لطفا اگر دوست داشتین براش فاتحه بخونین.
+ ممکنه فردا من هم نباشم. اگر هر وقت بی هیچ توضیحی اینجا دیگه آپ نشه، دوست دارم منو هم جزء رفتگان بدونین و برای من هم فاتحه بخونین.
+ ...

و بالاخره مونولوگ من

تا این موقع شب بیدار موندم مونولوگ ساختم واسه خودم. چیزی که شاید سالها بود میخواستم ولی نمیشد. امیدوارم بیان انتخاب خوبی بوده باشه و پشیمون و احیانا مجبور به مهاجرت یا حتی ترک وبلاگ نویسی نشم.

در واقع نمیدونم چرا میخوام بنویسم، فعلا هر وقت حس نوشتن اومد مینویسم شاید بعدها فهمیدم چراییش رو که در اینصورت زیر همین پست شرحش خواهم داد ان شاالله...

  • نظرات [ ۰ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan