مونولوگ

‌‌

مگه داریم، مگه میشه...

یکی از موضوعات گپ‌وگفت دیروز، ازدواج، زندگی متاهلی و زندگی مجردی بود. (سه متاهل، سه مجرد) مثلا داغون‌ترین خواستگارتون چه شکلی بوده؟! جالب‌ترین جواب: یه آقای ناشنوا، نقص تو دست یا پا (دقیق یادم نیست کدوم)، شاگرد مغازه و کلا مجموعه‌ای از عیب و ایرادهای ظاهری که حاضر نشده با دخترخانوم دو کلمه صحبت کنه! البته جالبیش همین قسمت آخرشه و البته‌تر به نظر من که مرد عاقلی بوده و اگه کلا جایی نمی‌رفت که قراره نه بشنوه عاقل‌تر هم می‌بود.
و باز هم تاکید موکد دوستان بر اینکه تا مجردین برین حالشو ببرین =) متاهل‌هامون زندگی خوبی دارن، یکیشون که قبلا هم گفتم از قبل دانشگاه تو عقد بود و شوهرش چهار سال تمام، سالی چند بار، هی مسیر هرات_مشهد رو رفت و اومد و عروسی نگرفت تا ایشون درسشو بخونه. بعد هم رفتن هرات و الان با دختر یک و نیم ساله‌ش اومده مدرکشو گرفته که بره احتمالا کارش رو اونجا شروع کنه. یکی دیگه‌مونم که یک سال میشه رفته کابل و الان برای زایمانش برگشته مشهد. هم مطب داره تو کابل و هم تدریس می‌کنه!!! من که شوکه شده بودم وقتی فهمیدم. ظاهرا اوضاع کشور خراب‌تر از این حرفاست، دانشگاه‌های خصوصی استاد با مدرک لیسانس هم قبول می‌کنن، دولتی‌ها رو نمی‌دونم. از دیشب باز افتادم به خواهش و التماس و زاری، ولی مرغ آقای یه پا بیشتر نداره. دو ساله دارم این روضه رو می‌خونم، ولی فقط خودم پای منبرم اشک می‌ریزم. تنها زندگی کردن یه دختر، اونم تو شهری مثل کابل، اصلا در دایره‌ی ادراکاتشون نمی‌گنجه.
سومی هم قبلا تعریف کردم که با یه پسر ایرانی ازدواج کرده. تا چند وقت دیگه بهش شناسنامه‌ی موقت میدن و اونم میره سر کار. حالا مصاحبه‌شو برامون تعریف کرد، مردیم از خنده! ازش پرسیده ارکان نماز چندتاست و کدوماست؟؟؟ یعنی ایرانیا قانونا اجازه‌ی ازدواج با اهل کتاب یا کفار رو ندارن؟ حالا این هیچی، دوست ما هم که بین سوالای دیگه، با این سوال غافلگیر شده، گفته توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد!!! 😂😂😂 شوهرشم از اونور هی سعی می‌کرده تقلب برسونه! بعد اگه کسی نتونه جواب بده چی؟ عجیبه یه‌کم.
اون دو تا مجرد هم که یکیشون داره ارشد می‌خونه، یکیشونم که دورگه‌ی ایرانی_عراقیه تو بیمارستان کار می‌کنه. جفتشون می‌گفتن در یک سال اخیر چند تا خواستگار برای من فرستادن. ولی بسته‌ای با اون ویژگی‌ها به مقصد خونه‌ی ما نرسیده! هر کدوم هم یه چیزی بین حرفاشون گفتن که ناراحتم کرد.
یکیشون گفت من تو رو به خیلی‌ها معرفی کردم، ولی بین تعریفا می‌گفتم که دختر سختیه! بحثو عوض کردم تا بازم نشنوم که سخت یعنی چی. جوری میگن که آدم می‌مونه الان دارن مدحش می‌کنن یا مذمت. خودم فکر می‌کنم کتاب شخصیت من، انقدر رو و واضحه که کاملا قابل پیش‌بینی‌ام. یاد گرفتنم سخت نیست، من آدم سختی نیستم، کنار اومدن با چهارچوب‌های قانون و منطق سخته به‌نظرم. اینکه دوستام منو سخت ببینن، سخته به‌نظرم.
اون دوست ایرانی_عراقیم هم بعد از اینکه گفت یه ناظم مدرسه (که بچه‌ها خیلی تاییدش کردن که خوب شخصیتی واسه تسنیم بوده!) رو برام فرستاده، گفت بیا زن‌داداش خودم بشو و با داداشم برو عراق! گفتم تکرار نکن که شوخیشم خوب نیست. با یه حالت ناراحتی گفت من که می‌دونم ما رو در شان خودت نمی‌دونی. کنارم بود، عادت ندارم موقع صحبت روبه‌رو بشینم و تو صورت طرف نگاه کنم. کامل برگشتم و فقط نگاهش کردم. زبان در دهان نمی‌چرخید تا کاملا عصبانیتمو بریزم بیرون، پس چیزی نگفتم. به‌زعم خودش اذعان کرده که از من پایین‌تره، ولی من توهین تلقی کردم حرفشو. واقعا حرف خیلی بدی زد و اگه به‌جاش می‌گفت دلتم بخواد، داداشم از سرت زیاد هم هست شاید بهتر بود.
خودشم می‌خواد بعد طرحش، بره عراق و کار کنه. میگه معادل حقوقش تو ایران میشه ماهیانه هجده میلیون تومن! امروز که بعد از بحثای بی‌ثمر، حرفای همیشگی رو شنیدم که نمیشه بری کابل و نه و نه و نه، به خواهرم گفتم عجب اشتباهی کردم به دوستم اونجوری گفتم. می‌رفتم دیگه، ماهی هجده تومن کم نیستا 😂



+ عنوان: ...که چند تا دختر جمع بشن و حرف ازدواج نزنن؟ میشه، ولی دوستای من نمی‌تونن =)

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan