همهی گذشتگان بلااستثناء وقتی تو اتوبوس و حرم و خیابون میبیننم، ابراز تاسف میکنن و به قول مونا که امشب دیدمش، حرص میخورن. انقد اونوقتا رو فراموش کردم که حالا از تعجبشون تعجب میکنم. امشب با تعجب برگشتم از دور خودمو نگاه کردم که بتونم حرفشو درک کنم. اما پس چرا من اون خسرانی که بقیه تو زندگی تحصیلی و شغلی من میبینن رو نمیبینم؟
امشب احساس بدی بهم دست داد با حرفاش. من اون دورهی جزع و فزع و حسرت و افسوسِ حیف شدن و دورهی مهم دونستن درس و کار رو پشت سر گذاشتم. تلاش کردم دید وسیعی به دست بیارم و زندگی رو ورای این ظواهر پیدا کنم. تو رو خدا شمام بیخیال گذشته بشین. من از گذشته فراریام.
لطفا حواستون باشه تو جلسهی خواستگاری، سؤالات مهمی از قبیل رنگ موردعلاقه و غذای موردعلاقه رو از قلم نندازین! و الا مجبور میشین بعد ازدواج اون رنگ و طرحی که شوهرتون انتخاب کرده و شما ازش بدتون میاد رو بخرین تا مبادا ذوق شوهرتون کور بشه :| دیدم که میگم!
- تاریخ : يكشنبه ۲۷ آبان ۹۷
- ساعت : ۲۲ : ۲۶
- نظرات [ ۰ ]