مونولوگ

‌‌

از عمان سامانی

.
.
.
روز عاشورا به چشم پر ز خون
مشک بر دوش آمد از شط چون برون
شد به سوی تشنه‌کامان رهسپر
تیرباران بلا را شد سپر
بس فروبارید بر وی تیر تیز
مشک شد بر حالت او اشک‌ریز
اشک چندان ریخت بر وی چشمِ مشک
تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشنه‌کامان ثواب
می‌خورند از رشحه‌ی آن مشک آب
بر زمین آب تعلق پاک ریخت
وز تعین بر سر آن خاک ریخت
هستیش را دست از مستی فشاند
جز حسین اندر میان چیزی نماند
.
.
.
Designed By Erfan Powered by Bayan