احتمالا برای نوادگانم تعریف میکنم که مادربزرگتون یه روز اونقدر جوون و سرحوصله بود که از خواب نازش زد و بیدار نشست تا اوج طولانیترین خسوف قرن بیست و یکم رو ببینه!
یعنی اون زمان حوصلهی خاطره تعریف کردن رو دارم؟ نوههام چی؟ حوصله دارن گوش بدن به خاطرات یه پیرزن ناتوان که همه جای صورتش چروک افتاده و دستش میلرزه و چون دندون مصنوعیشو درآورده کلمات رو خوب تلفظ نمیکنه و نمیشه حتی تصور کرد که اونم یه زمانی خوشگل بوده و واسه خودش کسی بوده و مغرور بوده و فلان بوده و بهمان بوده؟ و آیا نوه خواهم داشت؟
بامداد شنبه، ششم مرداد یک هزار و سیصد و نود و هفت هجری خورشیدی، چهاردهم ذیالقعده یک هزار و چهارصد و سی و نه هجری قمری، ساعت 00:51:44
برای ماه خورشید منبع نوره و زمین منبع ظلمت. خورشید بارها و بارها بزرگتر از زمینه. اما ماه اونقدر خودش رو به زمین نزدیک میکنه و اونقدر به زمین اجازه میده که بهش نزدیک بشه که یه جایی زمین میتونه جلوی اون حجم وسیع از نور رو بگیره. اونقدر تلاش میکنه و دور ماه میچرخه تا بالاخره تو یه زاویهای، سر یه قضیهای، سر یه بزنگاهی تمام ظلمتش رو میریزه درون وجود ماه. اگه ماه میرفت دورتر، آیا زمین میتونست جلوی رسیدن نور خورشید بهش رو بگیره؟ نچ، نمیتونست :)
+ معلومه که چیزی تو تصویر مشخص نیست نوهی گلم. اولا چون شبه و ماه هم کامل گرفته، ثانیا چون مادربزرگت اینو با همون گوشی معمولی که با اولین حقوقهاش خریده بود، گرفته! حالا نور صفحهتو تا آخر ببر بالا، شاید یه چیزی دیدی. اون عینک منم بیار فدات شم، منم میخوام ببینم :)
- تاریخ : شنبه ۶ مرداد ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۴۵
- نظرات [ ۱۸ ]