مونولوگ

‌‌

دفترانه


تا چهار و بیست و دو راحت نشسته بودم (لم داده بودم) و چای و فاج بادوم می‌خوردم و به این فکر می کردم که حیف پول و حیف وقت، دقیقا مزه‌ی شکلات خالص میده. می‌دونستم که باید چهار و بیست و هشت یا نهایتا نه حرکت کرده باشم. به خاطر همین بلند شدم. مقنعه‌مو اتو زدم، مسواک کردم، لباس پوشیدم، شد چهار و بیست و هشت. کفشمو برداشتم، پامو نصفه تو لنگه‌ی راست کفشم کردم که چیزی به مغزم خطور کرد. چند وقت پیش یه چیزی رو قورت داده بودم که می‌دونستم عاقبتش رودل کردنه. چند روزه هی عق می‌زنم تا پسش بیارم، جز تف چیزی بالا نیومده! مثل سنگ چسبیده به معده‌م! دقیقا همون موقع که نصف پام داخل کفش بود و نصفش بیرون، احساس کردم اون سررسیدی که چند هفته پیش، هفت تومن خریدم جای خوبی برای بالا آوردنه. به دو برگشتم داخل و رفتم برش داشتم و چپوندم توی کیفم، شد چهار و بیست و نه. کفش پوشیدم و از خونه اومدم بیرون، چهار و سی! یک دقیقه دیر شده ولی اشکال نداره. چند کوچه پایین‌تر ناگهان چیزی یادم اومد. با اینکه مطمئن بودم سرجاش نیست ولی باز هم زیپ جلوی کیفم رو باز کردم. فقط استیک نوتم اونجا بود. هزار تومن ارزشش رو نداشت که برگردم خونه و دیر برسم. گوشیمو درآوردم و زنگ زدم به هدهد، سریع برداشت "الو"، "من‌کارتم کووو؟"، "تو جیب پشتیِ..."، حرفشو قطع کردم "حالا دیگه؟ زحمت نکش. هزار تومنی که امروز ضرر می‌کنم رو باید بدی!"، "ههههه، می‌خواستم زنگ بزنم بهت، شارژ نداشتم"، "مطمئن باش اونجوری خرجت کمتر میشد".
خوب شد دفتر رو برداشتم، خیلی دلم می‌خواد رو کاغذ بنویسم، ولی هیچ‌وقت جرات نداشتم. نرسیده به BRT هزار تومن از تو کیفم درآوردم و همون‌طور تا نخورده گرفتم تو دستم. مسئولش نبود که تحویل بگیره، به رئیس خط گفتم به کی باید بدم؟ با تندی گفت "برو سوار شو، برو سوار شو،..." آخراشو نشنیدم، ولی چون عصبانی بود سریع پریدم تو BRT. اونجا دوباره سؤالمو تکرار کردم که یه آقایی گفت امروز تولد امام رضاس، رایگانه.

+ اولین دفترانه‌ی من :)

  • نظرات [ ۵ ]
ار کیده
۰۳ مرداد ۹۷ , ۲۰:۴۴
عالی بود تسنیم. یه اتفاق روازنه بود ولی هم خیلی خوب نوشتی، هم اوج داشت، توی آخر جمله ی آخر :)
آفرین دخملم :)

پاسخ :

چقد تو به من لطف داری ارکیده‌ی عزیزم. خیلی انرژی مثبت پرت! می‌کنی طرفم، خییییییلی :)) :** 😘😘
تازه نکته هم بهم یاد میدی، مثلا من خودم متوجه اوج و اینا نبودم :)
برگ سبز
۰۴ مرداد ۹۷ , ۰۰:۳۳
mishe az aval begi chi shod?

پاسخ :

No, sorry :)
پیـــچـ ـک
۰۴ مرداد ۹۷ , ۰۱:۱۵
سلام
اونی که تو جهاز هاضمه ت گیر کرده بود، توی جهاز هاضمه ت شکمیت نبود؛ توی جهاز هاضمه مغزیت بود یعنی؟😀

پاسخ :

سلام
اوهوم، شاید 😁😁
برگ سبز
۰۴ مرداد ۹۷ , ۱۲:۵۳
خوب من هیچی نفهمیدم از این پست

پاسخ :

واقعا مهم نیست، ولی اگه میخوای بدونی یه روزمره‌نویسی بود فقط. مثل هر روز تا آخرین لحظه‌ی ممکن نشستم و بعد تند تند آماده شدم و رفتم بیرون! و موقع بیرون رفتن تصمیم گرفتم دفترمو بردارم و از این به بعد توش خاطره بنگارم :) به خاطر همین یک دقیقه دیر رسیدم. وسط راه هم یادم اومد خواهرم دیشب من‌کارتم رو برداشته و بهش زنگ زدم، دیالوگ رو هم که خوندی! بعد رسیدم به BRT دیدم امروز چون تولد امام رضا (ع) هست اتوبوس‌ها رایگانه.
والسلام :))))
برگ سبز
۰۴ مرداد ۹۷ , ۱۸:۲۵
هااااااا
الان فهمیدم :) 
نوش جونت رایگانی 

پاسخ :

هاااااا
خدا رو شکر :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan