چیزی خوردن تو درمانگاه به من نیومده کلا! دو تا وروجک هر دو تا موزم رو خوردن و این در حالیست که من عاشق موزم! حداقل آلوها رو می خوردین خووو 😅 البته هر هفته همینه. بگم دیگه برام چیزی نیارن بهتره، نمیتونم خودم بخورم و به ملت، مخصوصا بچهها تعارف نکنم.
اینقدر سهشنبهها برام سخت میگذره که از وقتی این درمانگاه شروع شده تصمیم گرفتم کلا دیگه کار نکنم. خدا کنه شوهر خانم دکتر دعواش کنه و بگه دیگه حق نداری بری شهرستان 😀 اون وقت کنسل میشه 😊
خانم دکتر شدیدا اجتماعیه و با هرکسی کنارشه باید حرف بزنه. همهش هم در حال غر زدن و گلایه از اوضاع سخت زندگیه البته. نکات مثبتی که تو این یک و نیم سال ازش شنیدم اونقدر کم بوده که فک میکنم هیچ نکتهی مثبتی نگفته کلا، فک کنم همیشه عینکدودی 😎 به چشمشه! اما تو این دو ماهی که داریم اینجا میریم یه چیزی رو فهمیدم. سخن و کلمات قدرت دارن، خیلی هم زیاد؛ اما سکوت هم قدرت داره. ما تو این راه یک ساعته سه نفریم، دکتر، من، راننده که بنده خدا ارشد عمران تهران داره و رانندگی میکنه! یعنی آدم باسوادیه و در بطن مشکلات جامعه هم هست. اوایل دکتر و ایشون تمام مدت رفت و برگشت با ذکر مصیبت و فحش و دعای به زمین گرم خوردن فلانیها مغز منو خورد و خمیر میکردن. من اما سکوت مطلق بودم. درسته که سکوت جاش هرجایی نیست، ولی من واقعا توان مقابله و مذاکره و مباحثه باهاشون رو نداشتم. هر دو بارها از من قدرتر بودن و دستشون پر بود از مثالهایی که فلان جا فلان ظلم شده و فلان جا فلان غلط زیادی کردن و فلان جا فلان شکر اضافه خوردن. من هم نه تنها اطلاعاتم از دنیای سیاست به این وسعت نبود، که اگر بود هم توجیهی براشون نداشتم. یا مثلا نمیتونستم یه شخص احتمالا لائیک (راننده) رو مجاب کنم که خدا هست و دین اختراع بشر نیست و ترجیح دادم استدلال ناقصم رو اصلا شروع نکنم. اما اعتراف میکنم که حتی وقتی اسم اشخاص حقیقی به میون میومد و بدون داشتن سند به چیزی متهمش میکردن من چون دستمال نداشتم که به سرم ببندم، باز هم سکوت کردم. سکوت و سکوت و سکوت. گاهی بین صحبتهاشون هندزفری گذاشتم و گاهی هم کتاب خوندم و با این دو حرکت انگار متوجه شدن با صحبتهاشون آزار میبینم و حالا مدتیه از اون سخنرانیهای آتشینشون خبری نیست و اونها هم سکوت محض شدن!!! خانم دکتر تو صحبت خیلی خبره است و مطمئنم حرف برای زدن داره اما نمیزنه. کاملا احساس میکنم که سکوت سکوت آورده. درسته که فعلا سهشنبهها مغزدرد نمیگیرم، ولی قلبم درد میکنه. میترسم روزی رو که بتونم تمامقد از اعتقاداتم دفاع کنم نبینم، میترسم همیشه همینقدر ضعیف بمونم. میترسم و هر روز رنج میکشم.
آقای راننده فک کنم یه پوشهی میلیاردی از آهنگ داشته باشه، چون تو این مدت آهنگ تکراری خیلی کم شنیدم. صدای پخششم اینقد کم میکنه که خودش هم به زور میشنوه. ولی امروز اینو گذاشته بود، اینو خوب شنیدم، اینو منم دارم :)
چونی بی من؟
حجم: 6.93 مگابایت
+ فاج را بریدم! ولی مزهاش عینهو شکلات شیرینه!
- تاریخ : سه شنبه ۲ مرداد ۹۷
- ساعت : ۱۶ : ۵۶
- نظرات [ ۱ ]