مونولوگ

‌‌

آنم آرزوست...

دیروز صبح خیلی گریه کردم، جوری که عصر که دوستام اومدن چشام تنگ و پف‌کرده شده بود. سر موضوع تبعیض بین دختر و پسر خیلی با مامان بحث کردم :(

چرا هیچ کس به کتاب یا لوازم قنادی به عنوان کادو نگاه نمیکنه؟؟؟ خوب آخه هزینه‌اش از این کادوهایی که گرفتم که بیشتر نیست :|

شبا موقع خواب و حتی گاهی روزها به اون کار شهرستان و مستقل شدن فکر میکنم. خدایا یعنی ممکنه جور بشه؟ آقای که هر چند روز سراغشو ازم میگیره، ولی خبری نیست...


+ تیتر: رفع تبعیض نژادی! و کادوی کتاب و لوازم قنادی :) و اون شغل مورد نظر...

  • نظرات [ ۱۲ ]
دچــ ــــار
۲۸ آذر ۹۵ , ۲۰:۳۱
برچسب پستم آرزوست :)

پاسخ :

:)))
راجع به بحث کردن هم باید بگم پس اون بنده‌خداهای سال‌های دور چی کشیدن! :)
و ظاهرا شما از بحث کناره میگیرین یا شایدم فک میکنین ممکنه تبدیل به مراع بشه، اکثر کامنت‌ها رو یه قسمتیش رو تأیید میکنین و بعضی‌ها رو هم دو پهلو جواب میدین تا دنباله‌دار نشه احیانا! البته من فقط کامنت‌های همون پست مذکور رو خوندم، بقیه پست‌ها خیلی سلیقه‌ی من نیست :)
متـ ـین
۲۸ آذر ۹۵ , ۲۱:۲۰
تبعیض نژادی ینی چی دقیقا؟ خیلی سر بسته گفتی
+ کتاب کادوی خوبیه ولی لوازم قنادی دیگه چرا؟

پاسخ :

منظورم تبعیض جنسیتی بود، پست رو دقیق‌تر بخونین.
دیگه هرکسی یه چیزی دوست داره.
بانو. میم
۲۸ آذر ۹۵ , ۲۲:۵۶
مستقل که بشی میفهمی علت اون تبعیض نژادی چیه... بعد از ۴ سال استقلالِ تام روز به روز علت سخت گیری ها خونوادم رو  بیشتر درک میکنم.... خیلی استقلال لذت بخشه ولی گاهی هم ترسناک میشه ... 

پاسخ :

ترس که صددرصد...
ولی مورد دیروز، اینکه من بجای ایشون چندتا دکمه رو فشار بدم که لباساش شسته بشه، فک نکنم به درد استقلال بعدهای من بخوره، بیشتر به درد ناکارآمدی فردای ایشون میخوره! فشار دادن اون چند تا دکمه یعنی قبول مسئولیت که متأسفانه برادرهای من در حضور مامان جان اصلا متقبلش نمیشن...
دچــ ــــار
۲۹ آذر ۹۵ , ۱۶:۲۴
به نکته جالبی اشاره کردین:) من فقط بخشی از نظر رو که قبول دارم تایید میکنم

پاسخ :

از صلح‌طلبی به این درجه، احساس خوبی نمیگیرم...
متـ ـین
۳۰ آذر ۹۵ , ۰۸:۳۲
اشتباه فجیع تایپی بود :دی! منظورم این بود تبعیض جنسیتی چرا؟
+اره خوب :/ ولی اگه ی نفر از لوازم قنادی خوششون بیاد میتونین براشون کادو بگیرین! سلیقه ی گیرنده مهمه در هر حال :|

پاسخ :

چرا واقعا؟
اگه من خوشم میاد میتونن برام بگیرن!
دچــ ــــار
۰۱ دی ۹۵ , ۱۱:۵۷
نمیدونم شما چی بهش میگید 
ولی سعی میکنم از میان حرف های طرف گفتگو شاخه ای برای ادامه گفتگو برای رسیدن به حقیقت استفاده می کنم نه اثبات حرف / عقیده خودم 

پاسخ :

شما اطلاعات میگیرید از بقیه، ولی اطلاعاتی که میدین از حد پست‌هاتون فراتر نمیره... اگه در جواب کامنت‌هایی که با شما هم‌عقیده نیستن عقاید خودتون رو هم تشریح کنین تبادل اطلاعات عالی میشه! اما شما همونطور که گفتین یه شاخه برای ادامه‌ی صحبت طرف مقابل پیدا میکنین...
منظورم از صلح‌طلبی این بود که بخاطر ادامه‌ی صحبت، از گفتن نظر صریحتون اجتناب میکنین.

+ یه تغییراتی قراره تو شاکله‌ی وبلاگم بدم، پیشنهادات شما رو هم به صورت آزمایشی لحاظ میکنم.
ممنون
دچــ ــــار
۰۱ دی ۹۵ , ۱۷:۴۱
اونوقت نظر صریح من چیه ؟؟ :)

+حرفتون منو یاد مرحوم سقراطِ خدابیامرز انداخت :)

پاسخ :

از نزدیک نمیشناسم این بنده خدا رو و نمیدونم چی گفته، ولی خدا بیامرزدش.
بانو. میم
۰۲ دی ۹۵ , ۰۸:۱۹
اخ اخ اخ :))) ورود به حریم بشور بساب مادران و البته پخت و پز ممنوع :)))) من طرف آشپزخونه میرم تهران که یه نیمرو بندازم مامانم تا مرز سکته میره :)))) دیگه فکر کن به ماشین لباس شویی عزیییزش دست بزننننمممم :)))))) 
استدلالشون چیه ؟ میگه میری آشپزخونه رو به گند میکشی :))) یا ماشینم و خراب میکنی من بدبخت میشم :)))) هرچیم میگم من ۴ ساله خودم ماشین لباس شویی و آشپزخونه دارم به خدا قانع کننده نیست :))) کلا میرم تهران معتقده من هیچ کاری نمیتونم بکنم ... وقتیم کاری میکنم کلی حرص میخوره حین انجام اون کار :))) و ۱۰۰ البته قبولم نداره :؟)))) اینها تو همه مادرها ذاتی ئه...

پاسخ :

جدا؟؟؟ مامانت خییییلی عجیبن! مگه میشه بعد چهار سال استقلال هنوز کارتو قبول نداشته باشن؟ :)))
ولی من همه کار میکنم تو خونه، منظورم این بود مامانم میخوان من بجای برادرام کاراشونو بکنم، دلیلشونم اینه ایشون پسرن و بلد نیستن :)
دچــ ــــار
۰۲ دی ۹۵ , ۱۶:۰۷
نگفتید نظر صریح من چیه و چجوری  بهش رسیدید شما؟ 

پاسخ :

شما با یک نفر بحث نکردین که من بخوام نظر شما رو بگم.
بعد هم من نگفتم به نظر صریح شما رسیدم! فقط حس کردم نظرتونو نمیگین، شاید هم اشتباه کردم.
نظرم راجع به اهل بحث نبودن شما کاملا برعکس شده الان!
دچــ ــــار
۰۲ دی ۹۵ , ۱۶:۲۲
شما به خونه مجردی دانشجوی توی شهر فلان میگید استقلال :))

پاسخ :

من طبق نظر خود ایشون گفتم. ایشون فرمودن که چهار ساله استقلال تام دارن. اگر منظور شما بعد مالیه، ما در مورد سایر ابعاد حرف میزدیم. واضحه که حداقل تو انجام کارای روزمره مستقل‌اند.
بانو. میم
۰۲ دی ۹۵ , ۲۲:۳۹
استقلال مگه فقط مالیه اقای دچار !!!:)))
نه من استقلال مالی ندارم،هیچ راهیم برای پیدا کردن استقلال مالی تا اتماام دوره ی عمومی ندارم مگر برم دزدی اونم اگه وقت کنم :)) ! والا :))
به نظرم هر نوع زندگی خارج از حوزه ی خونواده میشه استقلال! حالا خونه مجردی باشه ،خوابکاه باشه... اونقدر هم این استقلال قدرتمنده که دیگه آدم نمیتونه برگرده با خونوادش زندگی کنه مثل سابق ! خیلی ادم رو تغییر میده...

بانو. میم
۰۲ دی ۹۵ , ۲۲:۴۶
من دقیقا از یک سال بعد از دور بودنم وقتی میرم تهران واقعا حس مهمون دارم...! مادر پدرم عادت کردن به نبودن نزدیکم و منم همین طور... وقتی کنار هم بعد مدت ها قرار مییگیریم من حس مهمون دارم و اونها حس میزبان!
مثلا فرض کن مهمون بیاد خونه تو پاشه بره تو آشپزخونت همین جوری کاری بکنه یا بره ماشین لباس شوییت رو روشن کنه :)) دقیقا همین حالته برای مامانم :)) و دخالت من اعصابش رو به هم میریزه...
هرچند من مثل خودش روم زیاده و دخالتم رو میکنم... :))
البته من قبل رفتن به یه شهر دیگه ، تو خونه نهایت 2 بار هم ظرف نشسته بودم یا یادم نمیاد غذذا جز نیمرو و ناگت چیزی پخخته باشم... کلا هیچ کار نمیکردم...
الان دیگه خودم تنهام مجبورم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan