با مامان و آقای و هدهد اومدیم پارک، مثلا توتخوری! نیست اصلا! از سوپری خوراکی خریدیم که بخوریم، هر کدوم خوراکیهاشونو برداشتن رفتن یه طرفی! هدهد بستنیشو برداشت رفت که تلفنی با مخاطب خاصش حرف بزنه، مامان هم تخمه برداشت به آقای گفت "بیا راه بریم، حوصلهم سر رفته!" فک کردم منظورشون اینه که سه نفری راه بریم که گفتن تو بشین ما برمیگردیم :||| چون دفعهی قبلی واسم درس عبرت شده بود چیزی نگفتم. اون دفعه داداش و زنداداشم جلو، هدهد و نامزدش پشت سرشون، دو تا داداشهای مجردم پشت سرشون، عسل و شوهرش هم به عنوان آخرین جفت داشتن با هم میرفتن. دیدم تکِ تک موندم، هرکی رفته سی خودش. ناخودآگاه گفتم "آقا چرا من تنهاااام؟" که همه برگشتن و قاهقاه خندیدن و گفتن "خوب منظوووور؟" :// وقتی میخواین جفتی راه برین چرا منو با خودتون میبرین؟ اصلا قهر قهر تا روز قیامت☹
- تاریخ : جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷
- ساعت : ۱۷ : ۴۵
- نظرات [ ۳ ]