مونولوگ

‌‌

انگشتان پفکی‌اش را لیس زده و فنجان اشکش را سر می‌کشد!


با مامان و آقای و هدهد اومدیم پارک، مثلا توت‌خوری! نیست اصلا! از سوپری خوراکی خریدیم که بخوریم، هر کدوم خوراکی‌هاشونو برداشتن رفتن یه طرفی! هدهد بستنی‌شو برداشت رفت که تلفنی با مخاطب خاصش حرف بزنه، مامان هم تخمه برداشت به آقای گفت "بیا راه بریم، حوصله‌م سر رفته!" فک کردم منظورشون اینه که سه نفری راه بریم که گفتن تو بشین ما برمی‌گردیم :||| چون دفعه‌ی قبلی واسم درس عبرت شده بود چیزی نگفتم. اون دفعه داداش و زن‌داداشم جلو، هدهد و نامزدش پشت سرشون، دو تا داداش‌های مجردم پشت سرشون، عسل و شوهرش هم به عنوان آخرین جفت داشتن با هم می‌رفتن. دیدم تکِ تک موندم، هرکی رفته سی خودش. ناخودآگاه گفتم "آقا چرا من تنهاااام؟" که همه برگشتن و قاه‌قاه خندیدن و گفتن "خوب منظوووور؟" :// وقتی می‌خواین جفتی راه برین چرا منو با خودتون می‌برین؟ اصلا قهر قهر تا روز قیامت☹


  • نظرات [ ۳ ]
** دلژین **
۱۴ ارديبهشت ۹۷ , ۱۸:۰۱
پفکت رو بخور تو :))

پاسخ :

همین کار رو می‌کنم :|
ار کیده
۱۴ ارديبهشت ۹۷ , ۱۸:۳۰
تو و پفک با هم دیگه :)

پاسخ :

حیف که من تفاهم خوبی با پفک ندارم :/ وگرنه زوج خوبی می‌شدیم :)
serek Khatoon
۱۴ ارديبهشت ۹۷ , ۲۰:۱۰
ای بابا چه وضعیت ضد حالی!!!
عیب نداره پفک رو عشقه بیخیال دنیا ^_^

پاسخ :

جایگزینی دنیا با پفک! :))) عجب ایده‌ای! فقط ر.ک به کامنت قبل!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan