مونولوگ

‌‌

.../تو پای به ره نه و هیچ مپرس/...


دارم استکان‌ها رو آب می‌کشم، دایی میاد دستشو بشوره. میشوره، میشوره، میشوره و میییییشوره! فک می‌کنم چرا انقد میشوره؟ سرمو میارم بالا بهش نگاه می‌کنم که پقی میزنه زیر خنده :)))) آخه بچه سربه‌سر گذاشتن داره؟

شب با تاکسی از میامی برمی‌گشتیم، راننده انقد حرف زد و زد و زد با دایی که منِ کنجکاو هم دیگه گوش نمی‌دادم! ولی دلم واسه اون دوست سربازش که جلوی فرمانده پادگان چغلی مافوقش رو کرده بود که خیلی اذیتش میکنه و فرمانده پادگان هم نامه‌ی انتقالیشو جلوش ریزریز کرده بود سوخت :/ دایی شاید کلا ده جمله جوابشو داد، اونم با لهجه‌ی کاملا کتابی و سه نقطه :)) با ما و به گویش ما که حرف می‌زنن لهجه‌شون از ما خیلی غلیظ‌تره، ولی به لهجه‌ی ایران نمی‌تونن! حتی معادل‌سازی کلماتشون به سختیه. گاهی انگلیسی فارسی رو قاطی میکنن. یَک چیز جالبی درمیاد😆

وای! راستی! وسط راه راننده گفت "برم گاز بزنم؟" ما هم گفتیم "برو" کنار خروجی پیاده‌مون کرد و رفت. ما هم منتظر موندیم. خیلی منتظر موندیم ولی نیومد. نگاه کردیم تمام جایگاه‌ها یا خالی بود یا مدل ماشینی که تو جایگاه بود فرق می‌کرد. دایی رفت با دقت تمام دوباره همه‌ی جایگاه‌ها رو گشت ولی نبود! بیرون هم که نمی‌تونست رفته باشه چون ما دقیقا کنار خروجی بودیم. تنها گزینه‌ی ممکن این بود که اصلا وارد پمپ بنزین/گاز نشده باشه و هیچ کدوممون هم ندیده بودیم که وارد بشه. صد بعلاوه صد درصد مطمئن شدیم که لوازم تو صندوق رو برداشته و رفته! که ناگهان از خروجی اومد بیرون =) کجا بود؟ پمپ گاز پشت پمپ بنزین بوده و جایگاه‌هاش اصلا دیده نمیشده! در واقع ما پمپ بنزین رو گشته بودیم نه گاز. بعد که سوار شدیم کلی معذرت‌خواهی کرد که دیر کرده، منم گفتم "شما هم ببخشید، ما فک کردیم شما رفتین!" پهلویی زد به پهلوم که ادامه نده! وگرنه می‌گفتم "ببخشید بهتون دزد هم گفتیم" 😂 ولی فهمید و گفت "نه شما باید ببخشید" :))
اولش هم که سوار شدیم گفت "مشکلی ندارین ضبط رو روشن کنم؟" همه گفتن "نه" من گفتم "بستگی به آهنگش داره" گفت "از این آهنگ قدیمیاست!" و روشن کرد، مهستی؟ حمیرا؟ هایده؟ به احتمال نود درصد یکی از این سه تا بود، خواننده‌ی زن قدیمی دیگه‌ای هم داریم؟ عذاب وجدانِ چند روز پیشم بخاطر خفه‌خون گرفتن و گوش دادن به آهنگ یکی از همین سه نفر تو تاکسی رو به خاطر آوردم و گفتم "اگه میشه لطفا ضبطتونو خاموش کنین" گفت "چشم" ای‌ول به ادبش!

و دیگه اینکه این دایی هرکی بیاد بگه برای رضای خدا کمک کنین حتما باید کمک کنه، رد کردنش رو بد میدونه. امروز اول صبح یه پیرزنی اومد گدایی، دایی یه پولی بهش داد. بعد اومد سمت مامان و تَرَق دستشو بوسید و باز کمک خواست، "خوب بهت داد دیگه، سر نفر که نمیشه کمک کنیم." باز دایی اومد جلو و باز یه پولی بهش داد. بعد رفتیم اونورتر بازی می‌کردیم، باز اومد و گفت کمک کنین! هدهد به دایی گفت "دیگه کمک نکنین هاااا" دایی هم مظلومانه گفت "کمک کنیم مگه چی میشه؟" که با چش‌غره‌های اعضا مواجه شد! بعد پیرزنه می‌خواست از یه بلندی یک متر و بیست‌سانتی بیاد پایین گفت "کمکم کنین" دایی هم دقیقا همونجا بود، سریع بلند شد از ساعدش گرفت و کمکش کرد! داداشم از اونور گفت "هییییی!" خخخخخ شما فقط از دایی کمک بخواین، مدل کمک مهم نیست :)) ولی خوشم میاد تعارفی و ادایی نیستن.

استوپ میوه بازی کردیم، خیلی خیلی کیف داد. همه توافق کردن که اسم میوه‌ای انتخاب نکنیم و اسم اصلی خودمونو صدا کنیم. اما چون یکی دیگه هم‌اسم من تو گروه بود، من گفتم "منو ازگیل صدا کنین" داداشم گفت "دکتر صداش کنین"  من گفتم "ازگیل" اون گفت "دکتر" "ازگیل" "دکتر" "ازگیل" "دکتر" گفتم "اگه هرچی غیر ازگیل بگین من ری‌اکشن نشون نمیدم." تو بازی هم "تسنیم" گفتن، هم "ازگیل" هم "دکتر" :||| می‌دونین که صدم ثانیه تو بازی‌های دویدنی مهمه، حالا من هی تاخیر داشتم، چون مثلا ذهنم برای شنیدن "ازگیل" آماده بود، می‌گفتن "دکتر" برای "دکتر" آماده بود می‌گفتن "تسنیم" برای "تسنیم" آماده بود می‌گفتن "ازگیل" :| ولی به دکتر جواب ندادم :دی

یک ماهه می‌خوام برم موج‌های آبی، پایه پیدا نمیشه. هی امروز، فردا، هفته‌ی دیگه، فلان روز. گفتم فردا حتما میرم دیگه، حالا فردا یکی میره مهمونی، یکی رفت خونه‌ش، یکی پاش پیچ خورد، یکی میره خرید، یکی خونه‌تکونی داره و... گفتم تنها میرم، ولی فایده نداره. زود که نمی‌تونم رفیق پیدا کنم، تازه اونجا همه با رفیقای خودشون میان، تک نیستن که من بهشون بچسبم. از طرفی بعضی بازی‌هاش تکی نمیشه، باید حداقل دو نفر، وگرنه چهار نفر باشی. از امسال که گذشت، ببینم خدا سال دیگه برام چی می‌خواد :)

برای هدهد یه جعبه‌ی نخ و سوزن و لوازم خیاطی خریدم. استارت خرید جهیزیه‌شو من زدم :) هنوز هیچ چیز دیگه‌ای نگرفته، حتی یه سوزن. منم از همون سوزن شروع کردم که مردم بجای "هنوز یه سوزن هم نخریده" بگن "هنوز فقط یه سوزن خریده!"😅 بعدش عمه و داداش هم براش دکوری خریدن، خودش هم چند تا چیز میز برداشت.



+ دیشب رو فراتر از تصورم بد تموم کردم، صبح رو خیلی فراتر از تصورم بد شروع کردم. به حدی که نمی‌تونین حدس بزنین چقدر! خدا کمک کرد و بقیه‌ی روز خوب شد. الحمدلله

+ اگه از بدی‌ها ننویسیم تلخیشونو دوبل نمی‌کنیم. بعدا که برگردم بخونم مطمئنم یادم نمیاد چه اتفاقی افتاده بوده!

+ عنوان: تو باز هم  پای به رهِ میامی نه و هیچ مگو که راه‌های دیگر را چون باید رفت!

گر مرد رهی میان خون باید رفت/از پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به ره نه و هیچ مپرس/خود راه بگویدت که چون باید رفت

                                                                           فرید الدین عطار نیشابوری

  • نظرات [ ۷ ]
** دلژین **
۲۵ اسفند ۹۶ , ۲۳:۴۲
من اگر بودم با سر میومدم بریم موج های آبی 

پاسخ :

فقط چون موج‌های آبیه با سر اشکال نداره! چون میفتی تو آب سرت طوری نمیشه :)) [ماچ]
لوسی می
۲۶ اسفند ۹۶ , ۰۰:۱۶
ما هم مدتهاست دنبال پایه ی موجهای ابی هستیم.
کمک به متکدیلن سطح شهر به نظرم غیرقانونیه.
دیگه چی بگمممممم؟
آها! جهاز هر چه زودتر بخرین ارزونتره! :))
 از کامنت کوتاه که بهتر شد لااقل :))

پاسخ :

از دست این پایه‌هایی که باید باشن و نیستن!

چه جالب! نمی‌دونستم در این مورد قانون وجود داره، یعنی کمک کنیم مجرمیم؟😅

تو رسومات ما جهاز کمپلت با دوماده، باید خونه رو آماده کنه عروسشو ورداره ببره :)) بنابراین دیر و زودش به ما چه اصن!

پست طولانی می‌نویسیم تا کامنت طولانی بگیریم از ملت *_^
serek Khatoon
۲۶ اسفند ۹۶ , ۱۱:۱۱
سلام 
واااای چه استرسی داشته فکر پیچیدن راننده!!!
چقدر خوب که تونستی آهنگو تذکر بدی من اصولا خفه خونم...چند روز پیش با یکیاز دوستامسوار تاکسی بودیم تا راننده آهنگو روشن کرد دوستم خیلی صریح ومحکم گفت جناب لطفا آهنگو خاموش کنید راننده بی هیچ حرفی خاموش کرد ولی من کاملا جاخورده بودم از این همه صراحت تا مقصد عرق یخ می نشست روی تنم ...
خریر جهاز خیلییییییی لذت بخشه خیلی ... مخصوصا اگر برای خودت نباشه :)
باور کن یه روزی به خاطر دیدن تو هم که شده میام مشهد ...انقدر دوست دارم ببینمت ^__^

پاسخ :

سلام سارای عزیزم :)
یه چی بگم؟ من خیلی حال کردم وقتی گفتن راننده پیچونده رفته! اصلا کرکر می‌خندیدم :))) هیجان‌انگیز بود، وسط بیابون مونده بودیم :) ولی همزمان داشتم فک می‌کردم چه خوب شد خریدهای خودمو گذاشتم تو ماشین خودمون😎

من قبلا خیلی بیشتر رک و صریح بودم و حتما می‌گفتم خاموش کنه، الان کمتر شده! اون روز هم که نگفتم و عذاب وجدان گرفتم خودم داشتم با آهنگا حال می‌کردم😂 دیشب دیگه زدم تو سر نفس بیشعور :)

منم قبلا فک می‌کردم جهاز خریدن حال میده، اصلا تئوریم این بود که آدم بخاطر جهاز خریدن هم که شده باس ازدباج کنه ^_^ ولی الان فک می‌کنم چقد حوصله‌سربر و طولانی و طاقت‌فرساس😧 شاید بعدا بازم نظرم عوض بشه :)

عزیزم :** شاید هم من زودتر اومدم تهران و دیدمت :))
جناب دچار
۲۶ اسفند ۹۶ , ۱۱:۵۶
حالا چیا داشتین توی صندوق عقب؟

پاسخ :

پیک‌نیک و قابلامه و کیف مسافرتی که توش لوازم سفری آشپزخونه بود و زیرانداز و توپ و اینا! اینجوری شاید ارزش زیادی نداشتن ولی ما می‌خواستیم دوباره بخریمشون باید کلی هزینه می‌کردیم.
چیزی که به درد تبدیل به پول کردن بخوره توش نبود، ولی راننده که نمی‌دونست تو کیف ما چیه!
برگ سبز
۲۶ اسفند ۹۶ , ۱۵:۰۰
من از آب بازی بدم میاد 
یعنی تا دم در موجهای آبی رفتم و خواهرامو رسوندم و دور زدم برگشتم‌ :) 

پاسخ :

آخه چرا نرفتی؟ بازی‌هاش بیشتر از اینکه آبی باشه، هیجانیه! یه بار برو به احتمال نود و نه درصد خوشت میاد :)
serek Khatoon
۲۶ اسفند ۹۶ , ۱۵:۱۳
ای جانم پس توم عین منی وقتی همه عصبانی هستن و استرس دارن کرکر میخندم :))))
آره بعضی وقتا حوصله سر بره مثل خرید خرده ریز اما یه سری قسمتاش خعلیییی حال می‌ده حالا ان شاالله عروس که شدی جهاز کامل خریدی قسمتای هیجانی بیشتری تجربه می‌کنی من سر جهاز خرون خواهری کلی حال کردم البته یه فاکتور خیلی مهم برای لذت بخش بودن هست اونم خوش خرید بودنه ‌خواهری خیلی خوش خرید بود ولی توی تمام مراحلش مادری می‌گفت واااهاهاهای از روزی که برای سارا بریم خرید جون به سر می‌شیم :)))) عاخه من خیلی بد خریدم وسواس شدید دارم توی انتخاب ^__^
حتماااااا بیا قدمت سر چشمم عزیز دلم ... خیلی خوشحالم می‌کنی *__*

پاسخ :

منم خیلی خوش‌خریدم انصافا! و با اونایی که خوش‌خرید نیستن اصلا خوب نیستم :/ اگه باهاشون برم خرید هر سی ثانیه یه غر می‌زنم که "زود باش انتخاب کن" و "من خسته شدم" و "چرا چیزی رو که لازم نداری و مطمئنم نمیخری نگاه می‌کنی" و "آخه مگه این یکی با اون یکی چه فرقی داره" و...

😘😘
برگ سبز
۲۶ اسفند ۹۶ , ۱۷:۴۶
چون از دریا هم بدم میاد :/ 
از دیدن لخت و پتی ......!!!!! :/ 

پاسخ :

😂😂😂
برو با چشمان بسته بپر از رو سرسره‌ها
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan