از دست یکی دلخور بودم. دلخور! این جور مواقع میرم سراغ حافظ که فراموشم بشه این چیزا. یا رندوم یه غزل رو باز میکنم یا میرم قسمت فالش. بجز این مواقع هم البته این کار رو میکنم و معمولا واسه طنزش قبل از باز کردن یه نیتی هم میکنم ببینم چقد مربوط درمیاد. مثلا این دفعه گفتم "حافظ جان، نظرت راجع به من چیه؟"😊 اصلا فک نمیکردم نظر حافظ اینقد راجع به من مثبت باشه!
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد (زمان حافظم اطباء ناز میکردن؟)
وجود نازکت آزردهی گزند مباد (عجب چاپلوسی!)
سلامت همه آفاق در سلامت توست!!! (و عجب خالیبندی!)
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد (دقت کنید فقط شخص منو گفته!)
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد (خوبه ظاهربین هم نیست، به باطنمم توجه داره!)
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سروِ سهی قامتِ بلند!! مباد (حداقل ارتفاعی که یک سرو را بلند بدانیم چقدر است؟)
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد (استغفرالله! کدوم بساط؟)
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد (^_^)
هر آن که روی چو ماهت!! به چشم بد بیند (اول جناب خودتان چشمتان را درویش کرده و راجع به روی ماه اینجانب صحبت نفرمایید! سپس...)
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد (بفرما! تفکر داعشی حتی درون حافظ هم رسوخ کرده!)
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی (جدی دلخوریم برطرف شد😂)
که حاجتت به علاج گلاب و قند مباد (از کجا فهمیدی فشارمم افتاده بود؟)
همچی حالم خوب شد، دلخوریم رفع شد، شعره چسبید، که اگه همونجا ازم درخواست ازدباج میکرد درجا میپذیرفتم😂😂😂 (البته به شرط اینکه اون پنج تای دیگه رو فراموش کنه!)
- تاریخ : پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶
- ساعت : ۱۸ : ۳۸
- نظرات [ ۰ ]