مونولوگ

‌‌

طلای نامرئی

 

دیروز با مامان ترشی انداختیم. البته هرچی اصرار کردم مامان سرکه نیاوردن و با آب‌گوجه‌ی خالی انداختیم. نمی‌دونم چی بشه دیگه. ولی از دیشب من و مامان ده دفعه گفتیم یعنی هنوز نرسیده؟ یعنی نمیشه با این غذا خوردش؟ :))

دیشب یکی زنگ درو زد، آقای آیفونو برداشتن. گفته مامانت هست باهاش حرف بزنم؟ آقایم گفتن بله مامانم هست :))) و آیفونو دادن به مامان. همسایه بود گفت زعفرون نمی‌خرین؟ کیلویی ۳۵۰. گل زعفرون تازه که از سر زمین میارن، از شهرهای دیگه. اینجا میدن خانوما در ازای چندرغاز، فک کنم ۲۵ تومن یا همین حدودا، زعفرونشو جدا کنن یا به اصطلاح پاک کنن. بعد دیشب ظاهرا مقداریش مونده رو دستش و کسی نبرده برای پاک کردن، اقدام به فروشش کرده. چون زعفرون بمونه دیگه هم پاک کردنش سخت میشه و کسی نمی‌بره، و هم کیفیتش و به طبع قیمتش میاد پایین. آقای گفتن سه کیلو بگیر بمونه واسه چند سال. ما مصرف زعفرونمون زیاد نیست و سالی حدود یکی دو کیلو می‌گیریم کافیه برامون. هیچ‌وقت نشده از این بسته‌بندیای مغازه بخریم. آقای گفتن سه کیلو بگیر، بده همونجا به کسی که پاک کنه. آخه پاک کردنش خیییلی سخته. ولی مامان رفتن و با چهار کیلو برگشتن. برای خودمون و عسل و هدهد و داداشم، نفری یک کیلو. چون کسی نبوده که بدن پاک کنه زیاد نگرفتن، ولی یک کیلوشم خیییلیه، سخته :| بعدم همون موقع شب زنگ زدن همه‌شون اومدن. داداشم که سهم خودشو برد خونه‌ش، ولی خواهرا موندن همینجا با هم پاک کنیم. پاک کنیم که نه، پاک کنن، چون من حتی یه دونه گل هم پاک نکردم :/ چند تا کار هست که خانواده می‌دونن، هر چی هم بشه من کمک نمی‌کنم. یکیش بچه نگه داشتنه، یکیش زعفرون پاک کردن. شب هم موندن و امروز هم موندن و... اینطوری شد که روز جمعه و تعطیلم به بشور و بپز گذشت. البته اونا بیشتر از من شستن و پختن، ولی خب دیگه، من جمعه‌ها باید بخوابم که کمبود خواب هفته‌م جبران بشه. من انقدری رو خوابم حساسم که حتی همکارامم دیگه می‌دونن. چند روز پیش، من و یکی از منشی‌ها و میم‌الف و جیم‌جیم تو آشپزخونه‌ی کلینیک بودیم. بحث خواب و خوراک شد، جیم‌جیم رو به میم‌الف میگه این تسنیم هم خیلی خوابالوئه، هم خیلی شیکمو، ولی اصلا بهش نمی‌خوره :)) شکمو که به خاطر وزن نرمالم میگه بهم نمی‌خوره، خوابالو هم واسه اینکه تا حالا هر چند ساعت هم که سر کار بوده‌م (که گاهی حتی به دوازده ساعت متوالی هم رسیده)، همچنان فعال و اکتیو کار می‌کرده‌م و کم پیش میاد کسل باشم سر کار؛ فقط یه‌کم 😁 بداخلاق میشم. یه استادی هم داشتیم تو دانشگاه، می‌گفت من دخترم وقتی شیرخوار بود ساعت‌ها می‌خوابید و حتی برای شیر هم بیدار نمی‌شد. فقط می‌خواست بخوابه. همونجا من یاد خودم افتادم که اولویت اولم همیشه خوابه و وقتی باتری خوابم پر باشه، دنیا خیلی زیباتره و خوش‌اخلاق‌ترم و به‌به و چه‌چه. غذا هم حجم نسبتا خوبی می‌خورم و شیرینی‌جات هم زیاد، ولی بازم اولویتم نیست. خیلی وقتا میشه که ساعت‌ها چیزی نخورده‌م و فقط از روی لرز دست و پا و ضعف و بی‌حالی و نه احساس گرسنگی می‌فهمم عه، باید غذا بخورم :) همون خوابو به جای غذا هم بهم بدن من راضی‌ام و اعتراضی ندارم :)

 

  • نظرات [ ۳ ]
... ..
۱۴ آبان ۰۱ , ۰۰:۲۰

 بدین آزمایشگاه سم شناسی بررسی شون کنن‌.

پاسخ :

چیو؟
مریم بانو
۱۴ آبان ۰۱ , ۰۰:۵۱

تاحالا زعفرون پاک نکردم 

اینکه چندبار گفتی خییلی سخته حتما کارسختیه چون ازنظر من آدم سخت کوشی هستی

منم سر خوابم حساسم کم بخوابم بد خلقم بد اشتهام 

 

پاسخ :

من بچه بودم خانواده پاک می‌کردن. حتی خواهرام واسه خودشون سهم برمی‌داشتن و پولشم مال خودشون می‌شد. ولی من هیییچ وقت نتونستم پاک کنم. دائم باید بشینی، گردنت به پایین خم باشه، اصلا آدم خشک میشه همون‌طوری. بی‌حرکت نشستن، به نظرم کار فیزیکی سخت محسوب میشه. وگرنه بقیه‌ش که خب با دسته. کسی دستش تند باشه، روزی دو یا سه کیلو فک کنم بتونه پاک کنه. خانمی که خونه‌دار باشه و بچه داشته باشه، باید خودشو بکشه که بتونه روزی یک کیلو پاک کنه. البته بازم به آدمش بستگی داره. بعد این اصلا تو کتم نمیره واسه همچین مبلغی همچین کار سختی. شاید تو ذهنم مقدار سختی با دستمزد نسبت خوبی نداره و واسه همین میگم سخت.
شاگرد بنّا
۱۴ آبان ۰۱ , ۲۲:۰۹

حتی یک کیلوشم سخته

پاسخ :

بله
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan