مونولوگ

‌‌

۲۱ شهریور ۱۴۰۱

 

دیروز مامان و آقای و حجت راه افتادن سمت مرز شلمچه؛ با داداشم، بابای ریحانه و زنش؛ با دو تا خانواده‌ی دیگه از اقوام. هر سه گروه با ماشین خودشون. ان‌شاءالله به سلامتی برن و برگردن و تو این شلوغی اتفاقی نیفته. تازه حجت چند روز پیش پاش هم شکسته و با دو تا عصا زیر بغلش داره میره :| الان فقط من و مهندس خونه‌ایم. یعنی در شبانه‌روز چند ساعت خونه‌ایم :) دیشب هم که من نرفتم خونه، رفتم خونه‌ی همکارم! من کلا آدم خونه‌ی دوست و رفیق رفتن نیستم، حتی تو روز. ولی دیشب همکارم گفت بیا بریم خونه‌ی ما. یه لحظه با خودم گفتم چرا نرم؟ تازه خونه‌ی نزدیک بیمارستان هم بود و امروز هم شیفت بیمارستان من بود و اینطوری خیلی زود می‌رسیدم. گفتم باشه بریم :) این همون همکار کوچولوم یا میم‌الفه. از شهرستان اومده اینجا برای کار و خونه گرفته. تو مسیر تن ماهی گرفت و یک عالمه هله‌هوله که مثلا بشینیم بخوریم و حرف بزنیم. بستنی هم گرفته بود که هر چی گفتم بیا باز کنیم تو راه بخوریم، گفت نه یه بچه‌ای می‌بینه و دلش می‌خواد و اینا. آخه اون موقع شب بچه تو خیابون چیکار می‌کنه؟ نبود بچه واقعا. ولی دیگه رفتیم خونه و بستنی‌های آب‌شده رو خوردیم اول. ولی کار به دوم نکشید. نماز خوندیم و شام درست کرد و شام خوردیم و بعد هم چایی خوردیم و حینش حرف زدیم و بعدم ساعت یک گرفتیم خوابیدیم، چون هر دو داشتیم از خستگی غش می‌کردیم و اون همه خوراکی دست‌نخورده موند. حتی نگاهشون هم نکردیم. الان دلم اون شکلات تلخا و پاستیلا و کیکا و پفکا و... رو می‌خواد :( اذان صبح پا شدم و نگران از اینکه گوشیم چند بار زنگ زده و میم‌الف رو کلافه کرده، دیدم گوشی خودشم هی داره زنگ می‌زنه و پا نمیشه :))) پا شدم واسه خودم چایی گذاشتم. می‌خواستم نماز بخونم که میم‌الفم پا شد و واسه‌م بساط صبحانه رو چید. اون نماز خوند و من صبحانه خوردم. بعدم رفتم بیمارستان. ظهر برگشتم خونه و با وجود انفجاری که تو خونه رخ داده، گرفتم خوابیدم و همه‌ش خواب بیمارستان دیدم. خوابمم هی یه‌کم یه‌کم تمدید کردم و وقتی دیگه داشت دیر می‌شد پا شدم و بدوبدو آماده شدم و الان تو راه کلینیکم. دارم فکر می‌کنم برگشتنی چی بگیرم که شب درست کنم که فردا بخوریم. بالاخره مهندس هم هست و فکر نکنم اگه من غذا درست نکنم اون حرکتی بزنه و احتمالا همه‌ی ده دوازده روزو گرسنه میره و میاد :)) دارم به غذاهایی که هیچ‌وقت نمی‌خوریم مثل الویه و غذاهایی که کمتر می‌خوریم مثل پیتزا و بعضی غذاهایی که روتین می‌خوریم مثل کتلت فکر می‌کنم. باید یه چیزی باشه چند روز بمونه حداقل. شما پیشنهادی ندارین؟

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan