مونولوگ

‌‌

آغوش این دیوونه محکم نیست*

 

از یکشنبه که یک کاره! شده‌م، هی گفتم خب دیگه، نصف روزم مال خودمه، چه کنم، چه نکنم، فلان کنم، بهمان کنم. ولی دریغ از یه بعدازظهر که بیکار بوده باشم. فقط دیروز عصر خونه بودم که اونم در تدارک مهمانی شب بودیم. فردا هم بچه های بالا برنامه‌ی بیرون شهر گذاشتن. به مامان میگم من برای جمعه برنامه‌ی خونه‌تکونی گذاشته بودم (یک روزه که نمیشه خونه رو تکوند، ولی خب یه دستی گفتم بکشم نگن اینا تو ۱۴۰۰ موندن (:). هفته‌ی بعد هم که ممکنه کار جدیدم شروع بشه که در اون صورت تا قبل از ماه رمضون از پنج‌ونیم صبح تا ده‌ونیم شب یک‌سره بیرونم (با احتساب یک کار شش و یک کار هشت ساعته و زمان رفت‌وآمد). میگن باشه جمعه‌ی بعد. میگم جمعه‌ی بعد که من سفرم. میگن تو غلط کردی. کارتو چیکار می‌کنی؟ :)) همون کاری که هنوز قطعی نیست. یعنی حاضرن برای اینکه من به اون کار برسم منو چند روز بیدار نگه دارن، اگه بدونن خوابیدنم باعث میشه بهش نرسم!

بله دوستان، من همون دیوانه‌ای هستم که امروز کارشو ول می‌کنه، فرداش (دقیقا فرداش) میره کار جدید پیدا می‌کنه که به خودش ثابت کنه هم به راحتی می‌تونه از هر چیزی بگذره و هم به راحتی می‌تونه برای اون چیز جایگزینی چه بسا بهتر پیدا کنه. البته من واقعا قصد داشتم برم قنادی کار کنم، خانواده رو هم کاملا آماده کرده بودم. یعنی خب خدایا، اینا کاملا پذیرفتن من روانی‌ام، از اون کار با پرستیژ درمیام، میرم دقیقا کارگری. به معنی واقعی کلمه کارگری. حتی تو آگهی هم با همین لفظ و گاهی با لفظ وردست/بردست می‌نویسن. کلا منو ول کردن هر کار دلم می‌خواد بکنم. دیگه هم نمیگن فکر آبروی ما هم باش :) البته این مسئله کاملا بدون خون و خونریزی حل شده. حق انتخاب و تصمیمی که برای من قائلن، بیشتر از اون قدریه که من برنامه دارم برای بچه‌م قائل باشم :)) اما خب در آخرین لحظه تصمیمم برگشت و از خیر قنادی، شاید فعلا، گذشتم. این کار جدید، جدیده، اما تو همون حیطه‌ی پیراپزشکیه. حدود یک ماه آموزشی داره. راستش شرایطش یه‌کم (فقط یه‌کم) اوکی‌تر از انتظارم بود، نمی‌دونستم که حتما زنگ می‌زنن یا نه. مخصوصا که من بهشون گفته بودم تا ۱۵ فروردین نمی‌تونم بیام و اونا از اول فروردین نیروی آموزش‌دیده لازم داشتن. بعد که اومدم خونه مامان گفتن خب ساعت این کارتو جابه‌جا می‌کردی. به فکر خودم نرسیده بود :) مامان گفتن پاشو همین الان برو بگو شرایطت درست شده. هرچی تلاش کردم نتونستم خودمو راضی کنم و بهشون چیزی نگفتم. در این حد این غرور لامصب بالاست :| اگه منو می‌خوان ۱۵ الی ۳۰ روز می‌تونن برام صبر کنن!! انگار مثلا عاشق چش و ابروی نچرالمن! یا اینکه نیروی کار قحطه! بازه‌ی آگهی‌شون تا پریروز بود. امروز صبح زنگ زدن گفتن یکشنبه عصر برم برای مصاحبه! راستش یه مقدار هیجانم زد بالا با تماسشون. برام جالبه بدونم چه آپشنی داشتم که جذبشون کرده، با اینکه خیلی براشون مهم بود اون تایم یک ماهه رو بدون نیرو نمونن. حالا نمی‌دونم این مصاحبه‌ی مجدد چه معنی‌ای میده. طبق تجربه این ممکنه معنیش این باشه که انتخابشونو کردن و می‌خوان حرفای آخرو بزنن، ولی تا نرم معنیش مشخص نیست. مرکز جالبی هم بود. سه تا مرد و یه زن نشسته بودن تو اتاق منو بررسی می‌کردن :)) تا حالا مصاحبه‌ی این مدلی نداشته بودم! و البته چیزی که بهم حس خوبی داد این بود که مفصل در مورد حقوق صحبت کردن. باید بدونین من قریب به اتفاق شغل‌هایی که تا حالا داشتم، اولشون هیچ صحبتی در مورد حقوق نکردم یا نهایتا به یک جمله‌ی سوالی از طرف من و یک پاسخ دو سه کلمه‌ای از طرف مقابل محدود بوده. با اینکه هنوز چیزی صددرصد نیست، ولی من تا همین‌جاشم راضی‌ام. امیدوارم کارش هم خوب باشه و اگه خوب بود ردیف بشه (دارم سعی می‌کنم به جای اوکی چیزای دیگه‌ای به کار ببرم). به‌خصوص که بخشی از کار تو بیمارستانه و این دوز هیجان (اولیه)ش رو بالاتر می‌بره :)

اگه این کار جدیدم نذارن برم سفر چی؟ :( یکی دو هفته است هی تو فکرم بوده، احساس ناکامی می‌کنم اینطوری که :)))

 

*بخشی از آهنگی که داشتم گوش می‌دادم. وقتی رفتم رو عنوان دقیقا همین جمله رو گفت و به نظرم به پست هم می‌خوره.

 

  • نظرات [ ۲ ]
احسان ..
۰۶ اسفند ۰۰ , ۰۸:۲۶

خدائیش شما که ام المشاغلی یه کار هم برای ما پیدا کن!:)

ماهی 20 تومن کمتر باشه نمیاما

پاسخ :

شما خیلی کلاس کاریتون بالاست.
ماهی 20 تومن که نه، ولی ساعتی ۲۰ تومن می‌تونم براتون پیدا کنم اگه می‌خواین :))
ن. ..
۰۶ اسفند ۰۰ , ۱۰:۴۸

دیالیز؟ 

پاسخ :

نچ
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan