مونولوگ

‌‌

غافلگیری

 

امشب رفتم مطب. از آسانسور که دراومدم، با وجود ماسک و با وجود فاصله بوی گل احساس کردم. رفتم تو، رفتم تو اتاقم، دیدم یه دسته گل و یه بسته‌ی کادویی رو میزه. بعدم کیک و دو تا کادوی دیگه رسید. اصلا، حتی یک ذره هم به فکرم خطور نکرده بود که ممکنه با این صحنه یا مشابهش مواجه بشم. چون اصلا تاریخ تولدمو لو نداده بودم که. من نه قرارداد دارم با کسی، نه مدرک شناسایی به دکتر نشون دادم، نه کپی دستش دادم نه هیچی. پنج سال هم هست دارم باهاش کار می‌کنم. امشب فهمیدم خواهرشوهر و جاری دکتر، رئیس یکی از شعب یکی از بانک‌ها و کارمند یکی دیگه از بانک‌ها هستن. بعد برای سورپرایز کردن من، به همین راحتی، با استفاده از شماره کارت بانکیم که حقوقمو بهش واریز می‌کنن، اطلاعات منو از اون بانک‌ها گرفتن! ضمن یادآوری اینکه این کار خلاف قانونه، تشکر کردم ازشون :)

چقدر من از گرفتن گل خوشحال میشم و چقدر از دسته‌گلی که گرد بسته شده ذوووووق می‌کنم. دسته‌گل یک‌طرفه خیلی خیلی خیلی زشته :) دسته‌گل امشبم گرد بود :) خیلی دوستش دارم :) چون گله و چون گرده :)

یه شال، یه پلاک زنجیر نقره و یه ظرف سرو کیک کادو گرفتم. اگه می‌دونستم پلاک رنجیر کادو می‌گیرم، دو هفته پیش خودم پلاک زنجیر نقره نمی‌خریدم :)

برگشتنی، دسته‌گل به دست از کنار یه دختر و پسر رد شدم. پسره به دختره یه چیزی گفت که جمله‌ی اولشو متوجه نشدم، جمله‌ی دومش این بود که "احتمالا دسته‌گلو واسه یه برادر بسیجی می‌بره". یه‌جوری هم گفت که من بشنوم. دختر کنارش گفت هیسسسسس! می‌خواستم برگردم بگم نه داداش، اشتباه می‌کنی، این دسته‌گلو یه برادر بسیجی بهم داده! می‌خوای بدمش به تو؟ :))) ولی کظم غیض کردم و به راه خودم ادامه دادم. ضمن اینکه یهو دلم برادر بسیجی! خواست، یادم اومد امشب بهم گفتن آرزو کن، شمعا رو فوت کن. منم در کسری از ثانیه که قبل فوت وقت داشتم، اولین چیزی که به ذهنم رسید، یه برادر بسیجی بود :) [البته کلمه‌ی بسیجی، اشاره‌ی دقیق به بسیجی نداره، به هر آن برادری که در صراط مستقیم باشد و البته برادر هم نباشد 😂🤣] دیگه اینم اعتراف شب تولد؛ بعله ما هم به این چیزها فکر می‌کنیم ^_^

 

  • نظرات [ ۷ ]
من ...
۲۷ آذر ۰۰ , ۲۳:۵۶

دس دس دس

مباررررکههه💐💐💐

صد سال به این سالها خانم تسنیم😍

ایشالا سال بعد با برادر بسیجی مورد نظر تولد بگیری اصن😁

پاسخ :

یعنی من خط آخر کامنتتو خوندم گفتم برادر بسیجی چی میگه این وسط؟؟؟ یعنی به همین سرعت ذهنم انکار کرد که همچین چیزی رو مکتوب کرده =))
حالا نیومد هم نیومد، خیلی مهم نی ;)
ن. ..
۲۸ آذر ۰۰ , ۰۰:۴۱

تولدت مبارک عزیزم 

خوش به حالت که اینقدر خوبی

پاسخ :

خیلی ممنون عزیزم :)
راستی من دو تا عذرخواهی بهت بدهکارم، هم تولدت که فک کنم ۱۸ آبان بود رو فراموش کردم تبریک بگم، هم روز پرستار رو. حالا به نظرم این دومی مهم‌تر هم بود، تا خود روزش یادم بود بیام بهت تبریک بگم، واقعا نمی‌دونم چی شد که یادم رفت. ببخشید دیگه. پساپس هم تولدت و هم روزت مبارک :)
ن. ..
۲۸ آذر ۰۰ , ۱۱:۱۲

اینکه تاریخ روز تولدم را می دونی برام ارزشمنده 

اولی برای خودم مسلما ارزشمندتره :)

خواهش می کنم عزیز دلم 

پاسخ :

عه پس درست یادم مونده :)
واقعا؟ پس تولدت دوبله مبارک :)
مریم بانو
۲۸ آذر ۰۰ , ۱۵:۱۱

خط اخر خیلی خوب بود:)

 

 

پاسخ :

خط آخر تقدیم به شما :)))
شارمین امیریان
۲۸ آذر ۰۰ , ۱۵:۱۹

سلام.

تولدت مبارک😍

چه دکترتون پیگیره🤭

پاسخ :

سلام
ممنونم :)
بله، امسال پیگیر شده :)
س _ پور اسد
۲۸ آذر ۰۰ , ۱۶:۱۹

سلام ...

یادمه یه جایی نوشته بودید! "با شنیدن اسم بسیج چیزهای خوشایندی برایم تداعی نمیشه " برای من سئوال شد؟

وفقکم

(پارادوکس)

پاسخ :

بله، درست یادتونه :))
الان احسلس کردم، با اون حرفم ناراحتتون کرده‌م. ببخشید.
اینجا چون نقطه‌ی ورود به بحث رو اون آقای نامحترم با این لفظ باز کرده بود، منم با همین لفظ ادامه‌ش دادم. البته خاطرنشان هم ساختم که منظورم دقیقا بسیجی نیست، کلا یه آدم مسلمون :)
س _ پور اسد
۲۸ آذر ۰۰ , ۱۶:۳۶

سلام ...

زنده باشید :))

عافیت برقرار و حس عاقبت سرانجام امورتان . ان شاءالله

وفقکم

پاسخ :

سلام
خیلی هم ممنون :)
و همچنین
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan