مونولوگ

‌‌

کآشوب در تمامی ذرات عالم است

 

کآشوب

نمی‌خوام بگم کاملا محرمی بود، ولی داستان‌ها واقعی بودن و صداقتشون هم زیاد بود. بیشتر از کتاب‌های مذهبی و حزب‌اللهی و شهیدی و فلان و بهمانی دیگه‌ای که تا حالا خوندم. آدم‌ها خاکستری بودن. طرفدار جار زدن خطاها و نواقص نیستم، ولی دیگه زیادی هم سفید نباشن آدمای داستان که باور نکنه آدم. عزادارهایی داشت که نماز صبحشون قضا می‌شد، طلبه‌هایی که سیگار می‌کشیدن، آدمایی که از نیت ناخالصشون می‌گفتن، بچه انقلابی‌هایی که بعضی جاها که نؤمن ببعض و نکفر ببعض عمل می‌کردن، با ریاکاری قایمش نمی‌کردن و تا دلتون بخواد صحنه‌هایی داشت برای حسرت خوردن و دل سوختن و آرزو کردن.

از بچگی، خیلی بچگی، جلسه‌ی هفتگی دعای توسل فامیل تو خونه‌ی ما بود. دوازده سیزده شب عزاداری محرم هم تو خونه‌ی ما بود. نذر و نیازی، نماز عیدی، حتی عروسی و عزای فامیل گاهی تو خونه‌ی ما بود. بعضی قصه‌های کتاب رو من زندگی کرده‌م و بدجور دلم رو گرفت. چند سالی هست که فامیل پراکنده شدن و شاید هم پراکندگی بهانه است، اما دیگه جلسه‌ی هفتگی نداریم و عزاداری هم بعد از یکی دو سال تق‌ولقی، منتقل شد به یه حسینیه‌ی دور که عمومیه و از حالت جلسه‌ی خونگی خارج شد. دوست دارم وقتی خونه‌ای داشتم روضه‌ی خونگی داشته باشم. اون خلوت و آرومی و مدل تمیز و مرتب بودنِ سر شب، قبل اومدن عزادارا رو دوست دارم. اون آشپزخونه‌ی پر از استکان و سینی و کاسه‌های قند و کتری‌های بزرگ رو دوست دارم. اون شلوغی خونه و جا نداشتن و نشستن تو آشپزخونه رو دوست دارم. اون بدوبدوهای شب‌های نذری و از بین جمعیتِ خانوما غذای آقایون رو رد کردن و ببر و بیارِ سینی‌های بزرگ و شلِ دوغ و نوشابه و سبدهای قاشق چنگال و سفره‌های یک‌بارمصرف رو دوست دارم. اون گریه‌های از ته دل که پشتش مشکل شخصی نبود رو دوست دارم. کاش می‌شد، کاش بشه که یک بار دیگه این بساط راه بیفته، تو خونه‌ی ما، تو خونه‌ی من.

 

  • نظرات [ ۵ ]
من ...
۲۷ مرداد ۰۰ , ۱۶:۲۷

سلام

روایت زندگی آدمهای معمولی با نقطه‌های خاص همیشه بنظرم جذابتر از یه قهرمانه

من آخرین روایت، یعنی روایت خانم مرشدزاده رو بیشتر از بقیه دوست داشتم

بیشترین حسرتم از این سری کتاب هم، همین روضه‌های چندین و چندساله‌ی بعضی خانواده‌هاست

بعضی روضه‌هاشون بالاتر از پنجاه ساله که پابرجا مونده و بنظرم نسل رو تربیت می‌کنه...

 

انگار روضه یه خاطره جمعی برای همه ایجاد می‌کنه

از زمان تولد منم دهه دوم محرم روضه خونگی داشتیم که دیگه با کرونا تعطیل شد

یادمه یه زمان‌هایی که محرم توی عید بود شاید چهار نفر هم توی مجلس نبودن ولی همینطور کج‌دار و مریز موند

ان‌شاءالله محرم آینده روضه‌ی خودت رو داشته باشی تسنیم خانوم😍

ازین روضه‌ها که نسل‌اندرنسل برات بمونه🖤

پاسخ :

سلام
من کرنای قرشماری، کتیبه‌ی سفید برای واترلو، شش گوشه با رزولوشن کم، واحد شمیرانی، دیوانگان در پاییز، دورادور و گیسوی حور در امین‌حضور رو بیشتر از بقیه دوست داشتم. این سه تای آخری رو باز بیشتر از بقیه.

روضه‌ی خونگی خیلی خوبه، خیلی خوب.
ممنونم، همین دعا برای خودت ان‌شاءالله :)
مرضیه :)
۲۷ مرداد ۰۰ , ۱۸:۳۶

چندسال پیش محرم خوندمش. چقدر دوست دارم دوباره بخونم. و جلدهای بعدی ش نیز.

من روایت آقای حسام مظاهری خیلی تو ذهنم مونده و روایت نرگس جان واترلو.

یه محرم باهاش زندگی کردم کاشوب رو.

پاسخ :

منم روضه‌ی واترلو رو خیلی دوست داشتم :)
باید جلدهای دیگه‌شو بخونم منم. امیدوارم اونا هم لااقل همین‌قدر خوب باشن.
آسـِ مون
۲۷ مرداد ۰۰ , ۲۱:۴۷

اشکمو در اوردی تسنیم جان

اونایی که گفتی رو منم دوست دارم

دلم پر میکشه برای ارامش یه روضه خونگی..

پاسخ :

خدا قسمت همه کنه ان‌شاءالله
واسه ما هم دعا کن :)
آسـِ مون
۲۸ مرداد ۰۰ , ۰۰:۲۸

پادکست استرالیا از احسان عبدی پور رو هم اگه گوش نکردی گوش کن:)

محتاجیم❤

پاسخ :

پادکست‌گوش‌کن نیستم هنوز :)
ولی ممنون :)
آسـِ مون
۲۸ مرداد ۰۰ , ۱۰:۴۶

من معمولا چیز بد معرفی نمیکنم🤷‍♀️

ولی خواهش میکنم:)

پاسخ :

عزیزم، کی میگه ماست من ترشه؟ =))))
شوخی کردم، کلا اهل پادکست گوش دادن نیستم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan