مونولوگ

‌‌

روز مادر عزیزم

 

خدا رو شکر خیلی خوب گذشت امشب. در کمال خوشحالی و صمیمیت و بگو و بخند :) ساعت‌های دو با حجت و هدهد رفتیم بازار گل و گیاه، سه بسته گل داوودی با سه تا رز گرفتیم. من چند روز پیش یه استند با بادکنک‌هاش گرفته بودم، یکی دیگه هم با بادکنک‌هاش از همون بازار گل گرفتم. بعد رفتیم کیک رو تحویل بگیریم که با دیدنش خیلی خورد تو ذوقم. با نمونه‌ای که نشون داده بودم فرق داشت :( گفت اگه عجله ندارین یک ساعت صبر کنین میگم کارگاه دوباره براتون بزنن. عجله هم داشتیم، شلوغ هم بود، دیگه گفتیم یه سری تغییرات جزئی روش انجام بده و گرفتیم اومدیم. امروز اگه تو خیابون‌های مشهد یه موتور با سه سرنشین با یه جعبه‌ی خیلی بزرگ کیک با یه دسته گل و یه عالمه میله‌ی بادکنک تو دستشون دیدین، بدونین ما رو دیدین 😆 اومدیم خونه. باز من رفتم پفک و تخمه و از قنادی نزدیک خونه شیرینی خریدم، چون اون قنادی نه کیک داشت دیگه نه شیرینی. بعد من و هدهد پاپسیکل کیم و گردالی درست کردیم =) بعد باز با هم گل‌ها رو دسته کردیم. کاغذ گل هم یادمون رفته بود بخریم، از گراف‌های خیاطی هدهد دورش بستیم =) خیلی هم خوشگل شد، حیف که هیچ‌وقت حواسم نیست عکس بگیرم. غذا هم عروس کوچیک چلو رو گذاشت، قیمه هم خود مامان جون زحمت کشیده بودن از صبح :) کم‌کم همه اومدن و گفتیم و خندیدیم و پانتومیم بازی کردیم و خوراکی خوردیم و عکس گرفتیم و.... بچه‌ها هم تا تونستن آتیش سوزوندن. یه جایی آقای گفتن حواستون باشه، رجب نزدیکه، اگه مثل همین جشن برای من نگیرین من می‌دونم و شما 😄 طفلکی آقای نازنینم! میگن نصف شوخی‌ها جدیه، الان هم فک می‌کنم آقای احساسات خیلی کمی از سمت ما دریافت می‌کنن و شاید تو همچین مواقعی کمی دلشکسته بشن. شاید واقعا ما روز پدر رو کمتر از روز مادر بزرگ می‌کنیم. سال پیش هم چون تازه کرونا اومده بود و همه ترسیده بودن، روز پدر کان‌لم‌یکن تلقی شد! جالبه امسال من از مدت‌ها پیش، دارم روی کادوی روز پدر فکر می‌کنم، ولی آقای متوجه این توجه ما نمیشن، چون بروز نمیدیم معمولا.

تقریبا آخرای مراسم هم یادم اومد همین روزها سالگرد مادربزرگ پدریم و پدربزرگ مادریم هم هست. اعلام کردم و به عنوان کادوی روز مادر یه فاتحه براشون فرستادیم. خدا اموات همه رو و مادربزرگ و پدربزرگ عزیز من رو هم بیامرزه.

 

  • نظرات [ ۲ ]
آرزو ﴿ッ﴾
۱۷ بهمن ۹۹ , ۰۹:۵۶

چقدر خوب که خوش گذشته و راضی بودین :) و چه خاطرات خوبی از این دورهمی‌ها می‌مونه برای بچه‌ها :))

پاسخ :

آره خدا رو شکر :)
یه جاهایی از پانتومیم واقعا شاید تا آخر عمر یادمون بمونه. مثلا اینکه داداش بزرگم چطوری ادای اردک رو درمی‌آورد 😂🤣😁🤣😂
مهتاب ‌‌
۱۷ بهمن ۹۹ , ۱۰:۳۷

مبارکشون باشه :)

من واقعا این همه انرژیتو تحسین می‌کنم :)

 

پارسال روز پدر برای بابا، از اینستا قاب گوشی سفارش دادیم و وقتی اومد ضدعفونیش کردیم با وایتکس رقیق‌شده و یادمه به نظرمون خیلی کار عجیبی بود! اون‌وقت الان اگه چیزی بخریم ضدعفونی نکنیم، به نظرمون عجیبه! جالبه آدمی‌زاد انقد سریع عادت می‌کنه به هر چیزی.

پاسخ :

سلامت باشی :)
ممنونم ^_^

آره، آره. من الان برام خیلی عجیب و غریب به نظر میاد بیش از یه حدی به یه آدم نزدیک بشم یا دست بدیم یا بدون ماسک برم بیرون احساس می‌کنم انگار بی حجاب رفتم بیرون 😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan