مونولوگ

‌‌

سیزده و هجده


پسردایی هنوز از اون بالا بادکنک پرت می‌کنه تو حیاط ما. یعنی هنوز بادکنک‌هاش تموم نشدن. الان ده تا بادکنک دارم که یکیش زرده.
به امیرعلی گفته‌م که جعبه‌ی خرت‌وپرت‌هاشو ببره بالا بذاره تو کابینت و هر وقت میاد خونه‌ی ما بیاره پایین و بازی کنه. الان از اینجا که من نشستم یه قسمتیش رو از زیر مبل می‌بینم.
حس می‌کنم توی یه فیلم زندگی می‌کنم. شاید به خاطر اینه که این دو سه روز چند تا فیلم دیدم. دیگه یاد گرفتم روی جزئیات فیلم‌ها متمرکز نشم. قبلا وقتی تناقض‌های فیلم‌ها رو می‌فهمیدم، هم تعجب می‌کردم، هم فیلم دیدن بقیه رو خراب می‌کردم. مدام می‌پرسیدم این مگه نگفت فلان؟ پس چرا الان فلان؟ مگه اینجوری نبود؟ پس چرا اینجوری شد؟ یادمه که بقیه عصبانی می‌شدن. الان کسی هم نیست که بگم بهش، ولی حتی از خودمم نمی‌پرسم این فیلم چرا اینجوریه؟
خوب نیست که گاهی آدم‌ها در نظرم خیلی بزرگ میشن، ولی خوبه که زود در نظرم می‌شکنن. نابود نمیشن، معمولی میشن، واقعی میشن. خوبه که از اینور بوم نمیفتم حداقل.
با گودریدز اخت نمیشم، دلیلشم نمی‌دونم. دیروز بعد شاید یک سال، یه سری بهش زدم و تا جایی که یادم بود آپدیتش کردم، ولی دلیل اینم نمی‌دونم. شاید شش هفت سالی باشه که باهاش آشنا شدم، هنوز فلسفه‌ی ساختش رو هم نمی‌دونم. راستش من راجع به بعضی چیزها کمی بدبینم. مثلا عضو طرح جزیره‌ی ایرانسل نشدم، چون نمی‌فهمیدم چرا باید همچین کاری بکنه. با عقل من جور در نمی‌اومد.

  • نظرات [ ۶ ]
پا ییز
۲۲ بهمن ۹۸ , ۲۳:۰۳

منم با گودریدز اخت نمیشم 

 

بره ناقلا بچه برادرته؟ طبقه بالای شما میشینن؟ هدهد چند ماهه شد؟ تا رفت خونه شون باردار شد درسته؟ 

پاسخ :

عزیزم این سوالا چیه می‌پرسی؟ آدم یاد بازدیدکننده‌های نوروز میفته :)
همه‌ی یس/نو کوئزشن‌هات جوابشون نه است!
پا ییز
۲۳ بهمن ۹۸ , ۰۷:۲۹

جدی؟ چرا من هیچ وقت نمی فهممشون پس؟ وع چقدر خنگم 

پاسخ :

بره‌ی ناقلا رو فک کنم حداقل دو بار دیگه پرسیدی :)
مربوط به خنگی نیست، مربوط به اینه که واقعا مجازی اینقدر جزئیاتش لازممون نیست که بخوایم حفظشون کنیم. شد شد، نشد هم نشد.
پا ییز
۲۳ بهمن ۹۸ , ۰۸:۴۸

الان بره ناقلا همون امیرعلیه دیگه 

یعنی هی می پرسم بچه برادرته و هی تو میگی نه؟ پس خاله اش هستی درسته؟ 

خو من چمدونم چندتا خواهر برادرید یه مهندس میشناسم یه هدهد یه فکر کنم کی بود عسل؟ 

پاسخ :

آره، بره ناقلا همون امیرعلیه، پسر خواهرم، همون عسل، منم خاله‌شم :)))
پا ییز
۲۳ بهمن ۹۸ , ۱۰:۱۵

مرگ 😂😂 دیوونه 

مخم پوکید 

خوب حالا خواهرت پس طبقه بالای شمان 

یک کم دور از ذهنه خوب 

معمولا پسرا تو ساختمون پدری هستن واسه همین تو این پست دوباره فکر کردم بچه داداشته 

 

آخییییش 

 

پاسخ :

آیکون دست روی صورت کشیدن! :||| :)))
نه خواهرم، نه برادرم تو خونه‌ی ما، طبقه‌ی بالای ما، اطراف ما، محله‌ی ما نیستن. طبقه‌ی بالای ما خودمون هستیم. به امیرعلی گفتم ببره بالا بذاره، از جلوی دست و پا جمع باشه.
پا ییز
۲۳ بهمن ۹۸ , ۱۵:۰۵

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 آیکون بلاگفاییِ از خنده روده بر شدن 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 همون که داشت غلت میزد هاااا 😃😃😃😃😃😂😂😂😂

خا مو از کوووجی بِدَنُم 

پاسخ :

واقعا چرا اون شکلک‌ها رو اینجا نداره؟
خدا رو شکر که حالا می‌دونی دیگه 😁
پا ییز
۲۳ بهمن ۹۸ , ۱۶:۲۸

ببین من یک چیز جدیدی کشف کردم 

اونم پسردایی اول متنته که داره هنوز از اون بالا (کدوم بالا؟) بادکنک می اندازه 

الللفرااااار 

پاسخ :

اون بالای ما نیست، یه بالای دیگه است، از پشت ابراااااا 😆😁😀
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan