مونولوگ

‌‌

شرح مختصر


بنده یک آدم نازم که نیابم چون خویش
ناز از آن رو که نباشد به سر و رویم ریش

تا کنون عمر گرفتم ز خداوند کریم
از دو ده سال، یک هفتاد و دو مه را هم بیش

ساکن مشرق ایران، به خراسان هستم
گرچه دارم به هرات و به سرپل هم خویش

به خدا و به رسول و به علی معتقدم
مذهب جعفری صادقی‌ام باشد کیش

عاشق حرفه‌ی پاکیزه‌ی شادم هستم
من همانم که کند بچه در آغوشم جیش

چاره‌ای جز به لب آوردن این واژه نبود
معذرت بابت آن واژه‌ی منشوری پیش

ز هدف‌های حیاتم به سفر رفتن بود
آه از این چرخ فلک چون بکند دل را ریش

عاقبت گشت زنم پهنه‌ی گیتی را من
با بالن‌های هوایی قشنگ ترکیش

ابتدا هند و سپس چین و کمی آفریقا
روسیه، قطب جنوب، یک توک پا تا اتریش

و دگر ویژگی شاخص بنده جدل است
منتها با بشر منطقی نیک‌اندیش

کینه در قلب بزرگم ننشسته تا حال
نکنم قلب پر از آینه را پر تشویش

چون سخن جز به صراحت نزنم معتقدم
حرف ملفوف زند تابعه و دوراندیش

می‌نویسم که نوشتن هنر ذهن بود
می‌بخوانم که کتابت بود آن را هم‌کیش

بنویسید که جا باز کند ذهن شلوغ
و بخوانید که خواندن بکند کم را بیش

و شما جار معزز بنویسید قشنگ
که من آن زیر گذارم نظر جالب خویش

بیش از این عرض نباشد، به سلامت، بروید
بگذارید به تنهایی خود غرق شود این درویش


Designed By Erfan Powered by Bayan