مونولوگ

‌‌

یک دقیقه که این حرف‌ها را ندارد


امشب یلداشب داشتیم. آقای قصه گفتند. هدهد فیلم گرفت. من هم فال گرفتم.
مهندس مثلا اعتقاد نداشت به فال و داشت مسخره می‌کرد این مسخره‌بازی‌ها را. مامان و هدهد گفتند که به جای او نیت می‌کنند. پرواضح بود که نیتشان، ازدواج است! هدهد که حتی به زبان آورد و گفت بگیر ببینیم تا سال بعد یک عروس وارد خانواده می‌شود یا نه. باز کردم و فکر می‌کنید چه آمد؟
گوهر مخزن اسرار همان است که بود
حقه مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
.
.
.
شایان ذکر است که مهندس، قاطعانه ازدواج را رد می‌کند و می‌گوید فعلا قصدی برای این کار ندارد و از آن طرف والدین مصرانه درصددند او را داماد نمایند. طبیعی است که بعد از این فال، مهندس از حافظ خوشش آمده بود :) ولی البته رو نکرد، فقط کمی سر کیف آمد که حافظ تایید کرده که حداقل تا سال بعد خبری نیست!
باز مادر قبول نکرد و گفت من تنهایی برایش نیت می‌کنم، دوباره بگیر. چه آمد؟
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
.
.
.

به مهندس گفتیم زیاد خوشحال نشو، حتما حافظ دارد با مادر سخن می‌گوید و اتفاقا تو همان "مردمِ نه‌به‌فرمان" هستی!
حالا مثلا چه می‌شد حافظ به جای حال دادن به یک بی‌عقیده! بیاید بگوید راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست و دل یه خانواده را خوش کند؟
برای هدهد چه آمد؟
ای در رخ تو پیدا، انوار پادشاهی
در فکرت تو پنهان، صد حکمت الهی
.
.
.
قویا نیتش برای پسر نیامده‌اش بود! فکر کنم قرار است پادشاهی، چیزی بشود.

باقی فال‌ها یادم نیست، این‌ها نکته‌دار بودند! و اما فال خودم. وقتی برای همه گرفتم، سریعا عسل آمد و دیوان کوچولویم را از دستم گرفت و گفت نیت کن تا برایت باز کنم. من که تا آن لحظه فکر نکرده بودم که چه نیت کنم، لحظات طولانی در بحر فکرت اندر شدم! راستش را بخواهید دو تا فکر همزمان به ذهنم داخل شد. حالا هیچ‌کس نیات فالش را نمی‌گوید، من هم نمی‌گویم، ولی این بار می‌گویم. اینکه آیا در این سال پیش رو، همان که یار و دلدار و فلان می‌نامندش، سر و کله‌اش پیدا می‌شود یا خیر. دومین فکر، اذیتم می‌کند، یعنی باری نیست که من بخواهم به قرآن تفال بزنم یا مثل امشبی به حافظ و به آن فکر نکنم. اینکه بالاخره من خدا را پیدا می‌کنم یا خیر؟ فکر کردن بهش، غم به دلم می‌اندازد. خلاصه کمی درنگ کرده و سپس اولین فکر را به عنوان نیت اصلی برگزیدم. پاسخ دومی از عهده‌ی حافظ خارج است، چه اینکه اولی نیز؛ اما باری به هر جهت، ما از او این مسائل را می‌پرسیم و به جواب‌هایش می‌خندیم. و این است فال سال یلداییِ یک هزار و سیصد و نود و هشت_نود و نهِ بانو تسنیم:

تو مگر بر لب جویی به هوس بنشینی
ور نه هر فتنه که بینی همه از خود بینی
به خدایی که تویی بنده‌ی بگزیده‌ی او
که بر این چاکر دیرینه کسی نگزینی
گر امانت به سلامت ببرم باکی نیست
بی‌دلی سهل بود گر نبود بی‌دینی
ادب و شرم تو را خسرو مه‌رویان کرد
آفرین بر تو که شایسته‌ی صد چندینی
عجب از لطف تو ای گل که نشستی با خار
ظاهرا مصلحت وقت در آن می‌بینی
صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
عاشقان را نبود چاره به جز مسکینی
باد صبحی به هوایت ز گلستان برخاست
که تو خوش‌تر ز گل و تازه‌تر از نسرینی
شیشه‌بازی سرشکم نگری از چپ و راست
گر بر این منظر بینش نفسی بنشینی
سخنی بی‌غرض از بنده‌ی مخلص بشنو
ای که منظور بزرگان حقیقت‌بینی
نازنینی چو تو پاکیزه‌دل و پاک‌نهاد
بهتر آن است که با مردم بد ننشینی
سیل این اشک روان صبر و دل حافظ برد
بلغ الطاقه یا مقله عینی بینی
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چو گل
لایق بندگی خواجه جلال الدینی

اول اینکه این غزل، مطمئنا از زبان من که نمی‌تواند باشد، فلذا باید نتیجه بگیریم که خطاب به بنده است! :)))
ثانیا اینکه این حافظ از آن مارموزهاست. برای همه رک و راست می‌گوید چه خبر است و چه خبر نیست، ولی خب من هیچ‌وقت نفهمیده‌ام که بالاخره منظورش هاست یا نه‌ست!
ثالثا اینکه ما با این غزل غش‌غش خندیدیم. آن از بیت اول که همان ب بسم‌الله زده تو پر ما! آن هم از بیت آخر که قشنگ با بولدوزر از رویم رد شده و با آسفالت خیابان یکی‌ام کرده است. یعنی اینقدر ما به اینکه من به مقام عظمای لیاقت بندگی خواجه جلال‌الدین نائل گشته‌ام خندیدیم که نگو. حالا مثلا نمی‌شد اسم خدایگان من، کمی باکلاس‌تر باشد؟ رامتینی، آتیلایی، مانی‌ای، چیزی؟ بهروز و هوشنگ و رستم و آرش هم حتی قبول است، ولی آخر جلال‌الدین؟
رابعا دیدید چه شد؟ جواب آن یکی نیت که نکرده بودم هم پیدا شد!! زین پس باید بگویم، پروردگارا، ای جلال‌الدین!

+ نهصد و نود و نهمین پست بود! عجب!

زمستان ...
۳۰ آذر ۹۸ , ۱۲:۱۷

من به خود یلدا هم اعتقاد ندارم ، دیگه سلسله مراتب فال و  فیلم و رقص چاقو  در مراتب بعدی بی اعتقادیم هستند :)

 

( دوسال پیش دورهمی شب یلدا، یه ژله درست کردن و یه مهره انداختن داخلش، گفتن به هرکی افتاد به مرادش میرسه! با احتمال حدودا یک بیستم افتاد به من، و همه آرزوی خوشبختی کردن، فعلا 2 سال گذشته و خبری نیست! اینه که کلا به یلدا و حافظ و آق جلال اینا امیدی نیست والا، فعلا یه چشممون به دست حسن ئه و یک چشممونم به زبون ترامپ! 

 

 

پاسخ :

سلام :)
حالا یعنی ما معتقدیم؟ نه والا!
ما قرار نبود مهمانی یلدا داشته باشیم کلا، من سرخود برگزارش کردم. چون دور هم باشیم و چون مادرم این هفته جراحی دارن و خواستم کمی روحیه‌شونو بالا ببرم.

آره، کار جالبیه و آدم ذوق می‌کنه که اون آدم خوش‌شانس باشه :) حالا بعضیا مرادشون خیلی دوره، چند سال طول می‌کشه اون همه راهو بیاد! چشماتونو از دست و زبون مردم وردارین، همچنان امیدوار باشین :)
برگ سبز
۰۱ دی ۹۸ , ۱۲:۴۵

هر که مجموع نباشد به تماشا نرود

یار با یار سفرکرده به تنها نرود

باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

پاسخ :

به نظرم اشتباه گفته، نظر من اینه که:

من تماشا بروم تا که کنم غم را دور
نه که مجموع شوم تا که شود دل پرشور
دلِ مجموع نیازی به تماشایش نیست
خانه تاریک بود، می‌طلبد قدری نور
برگ سبز
۰۲ دی ۹۸ , ۱۱:۵۶

ولی مجموع طلب دلیل خوبی برای این کارش داره بی دلیل اگه باشه حق با شماست

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

پاسخ :

نه کلا حق با منه، اصن مهم نیست کی چی گفته :)
برگ سبز
۰۲ دی ۹۸ , ۱۴:۴۳

مرا نقاد گردون قیمتی داد

که بستندم چنین با قفل پولاد

بدو الماس گفت، ای یار خودخواه

نه تنهائی، رفیقی هست در راه

چه شد کاین چهر زیبا را ندیدی

قرین ما شدی، ما را ندیدی

چه نسبت با جواهر، ریسمان را

چه خویشی، ریسمان و آسمان را

نباشد خودپسندی را سرانجام

کسی دیبا نبافد با نخ خام

پاسخ :

مال حافظ که نمی‌خوره باشه، فال تو بوده؟ :))

ضمنا منظور شعرم نفهمیدم 🤔
برگ سبز
۰۳ دی ۹۸ , ۱۷:۳۳

فال من نیست نه

معنیشم اینه مجموع بهتر از تنها بودنه

پاسخ :

oliveland.ir؟؟؟
من الان متوجه اسم و سایت شدم. الان تو پاییزی؟ پاییز قبلا اسمش برگ سبز بود، الان تو همونی یا یکی دیگه؟
برگ سبز
۰۴ دی ۹۸ , ۰۷:۴۷

پاییز؟ نمیشناسم این اسم رو

من برگ سبزی ست تحفه درویشم D:

طراحی وبسایت

طراحی قالب

طراحی بیزنس کارت

ساخت فروشگاه

و خدمات دیگر رو انجام میدم

امری بود در خدمتم

پاسخ :

اوه ببخشید، شما رو با شخص دیگه‌ای اشتباه گرفتم.
موفق باشید ان‌شاءالله.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan