مونولوگ

‌‌

۲۹ تیر

 

فک کنم یادم رفته اینجا بگم. اون دفعه‌ای که رفتم با رئیس صحبت کردم راجع به رختکن و سفر و مرخصی و اینا، بعدش ترتیب اثر داده شد. یه رختکن بدون دوربین برامون یا درست‌تر بگم برای من (چون بقیه خیلی مایل به استفاده نیستن هنوز) آماده کردن که البته شاهد بودم کم زحمت نداشت براشون :)) امکاناتش از رختکن قبلی کمتره، ولی خب پرایوته دیگه. رختکن قبلی هم هنوز در دسترسه. برای مرخصی هم گفتم تا تنور داغه بچسبونم. چند روز بعد رفتم به خود رئیس گفتم فلان تا فلان تاریخ (ده روز!) می‌خوام برم سفر، برم؟ مدیر اداری و سوپروایزرمم حضور داشتن. رئیس هم قشنگ گفت برو :)) خوشم اومد یکیشون نتونست حرفای اون دفعه‌شو تکرار کنه :))) نه سوپروایزر گفت دههههه روووووز؟ چه خبره؟ نه مدیر اداری گفت باید جایگزین پیدا کنی و فلان و بهمان :) فقط خودم گفتم اگه بخواین برای اینکه کار مریضا عقب نیفته می‌تونم چند روز قبل و بعد سفرم، ظهرها هم وایستم و مریض ببینم که استقبال کرد رئیس. ولی تا الان عملا فقط یک روز ظهر موندم و دو روز دیگه که گفته بودم مریض بچینن، به خاطر کلاس خودشون کنسل شده :)

حالا ان‌شاءالله چند روز دیگه می‌خوایم بار و بندیل ببندیم و برای اولین بار با ماشین شخصی، به خطه‌های شمالی ایران سفر کنیم. تا جایی که می‌دونم برای بقیه بجز من کلا بار اولشونه سفر به شمال. حالا شاید آقای جوونیا و مجردیاشون رفته باشن، نمی‌دونم. عسل و هدهد هم رفته‌ن، ولی الان هم‌سفر ما نیستن. این سفر از چند جهت نگرانی داره برامون. اصلی‌ترینش اینه که سفر مامان و آقای و ته‌تغاری که مدرک شناساییشون پاسپورت نیست به شمال ممنوعه! تنها شهر شمالی‌ای که می‌تونن برن گرگانه که دریا نداره. برای همین گرگان هم باید برن برگه‌ی تردد بگیرن که معمولا ده تا پونزده روزه است. کلا برای خروج از استان باید این برگه رو بگیرن که اونم برای تعداد محدودی شهر و استان مجازه و چند باری در سال می‌تونن از این برگه‌ها درخواست بدن. برای همین هم هست که انقدر کم به فکر سفر میفتن. ما با خودمون گفتیم برگه‌ی تردد به گرگان رو می‌گیریم، حالا یه سر تا شهرای دیگه هم میریم، ایشالا که کسی جلومونو نگیره. ولی، ولی، ولی، یه مشکل دیگه پیش اومده اینجا. تاریخ اعتبار مدارک مامان و آقای و ته‌تغاری تا آخر خرداد بوده. هر سال همین تاریخه. ولی روزی که باید برای تمدیدش مراجعه کنن دست خودشون نیست، باید بهشون اعلام بشه و دیروز که آقای رفته بودن برای خانواده‌ی ما تاریخ ۲۷ مرداد رو اعلام کردن برای مراجعه برای تمدید!!! یعنی ۲ ماه بعد از اتمام اعتبار مدارکشون. تو این دو ماه اگه پلیس یا هر مرجع ذی‌صلاحی جلوشونو تو شهر بگیره کاریشون نداره، چون خودشون تاریخ رو دیر اعلام کردن، ولی دیگه از اون برگه‌ی تردد خبری نیست، چون اعتبار ندارن :) به همین زیبایی :) حالا منم که مریضامو خالی کردم، روزای دیگه‌ی مردادم مریض چیدم. چیکار کنیم؟ :) هیچی، برای اولین بار در تاریخ بشریت خانواده‌ی خانم تسنیم مونولوگی دارن ریسک می‌کنن و می‌خوان بدون مجوز برن سفر :) البته من و مهندس که پاسپورت داریم نه برای سفر نیازی به برگه‌ی تردد داریم نه محدودیت سفر به استانای شمالی رو. ولی خب وسط راه نصفمونو بگیرن ببرن زندان اون سفر، سفر میشه؟ :) مثل داییم اینا که چند سال پیش از تو قطار پیاده‌شون کرده بودن و داییم که پاسپورت خارجکی داشت رو گفته بودن تو برو و زنش و دو تا دخترش و پسر دو سه ساله‌شو داشتن می‌بردن. داییمم رفته دنبالشون و دم در اردوگاه (به محل نگهداری این مدل دستگیر‌شوندگان اردوگاه گویند!) مزبور فرمانده‌شون به اون افسرایی که اینا رو گرفته بودن گفته این آقا که تبعه‌ی فلان جاست رو که اصلا نمی‌تونیم ببریم تو اردوگاه، بعد الان می‌خواین زن و بچه‌ی این آقا رو تنهایی ببرین تو اردوگاه؟ از دردسر و شایعات بعدش ترسیدن و در کمال ناباوری ولشون کردن گفتن برین! یعنی ما در بهت به سر می‌بردیم از این شدت بخشایندگی واقعا، ندیده بودیم تا حالا. بعد دایی اینا اومدن سر جاده وایستادن تاکسی گرفتن تا مشهد، تاکسی هم از قضیه بو برده بودع. نزدیکای مشهد بهشون گفته من با سوار کردن شما ریسک کردم، حالا یا سه برابر کرایه‌ای که طی کردیمو بدین یا می‌برم اولین اردوگاه تحویلتون میدم. اردوگاه بعدی هم که معلوم نبوده مثل قبلی دل‌رحم یا عاقل باشن، دیگه مجبور شدن حرف زور راننده رو گوش بدن. اون سفر یعنی کوفتشون شده بود. بچه‌ها که انقدر ترسیده بودن که می‌گفتن دیگه عمرا بخوایم بریم سفر. دیگه حالا که گذشت و فعلا دارن از سفرهای خارجه لذت می‌برن. ما هم که تصمیم گرفتیم به خاطر این اتفاق ناگهانی، برنامه‌مونو بهم نزنیم و با توکل بر ایزد منان بریم ببینیم سر از کجا در میاریم :)

نگرانی بعدیمون راجع به گواهینامه است. از بین چند تا راننده‌ای که قراره بشینیم فقط من گواهینامه دارم. مهندس هنوز قبول نشده. قراره هر جا نزدیک پلیس‌راه شدیم من پشت فرمون باشم که همینشم جای سواله که از کجا بدونیم نزدیک پلیس‌راهیم. ولی بجز اینم من تا یک سال اجازه‌ی رانندگی تو جاده رو ندارم. از یک سال ده‌ونیم ماهش گذشته، واسه اون یک‌ونیم ماه دیگه ولی نگرانم. حالا ایشالا که گیر نمیدن، اگرم بدن با جریمه‌ای چیزی سر و تهش هم بیاد، باز گواهینامه‌ی نازنینمو نگیرن ازم 🥺

یه نگرانی دیگه که البته بیشتر نگرانی منه، اینه که آیا محل اسکان می‌تونیم پیدا کنیم یا نه. شرایط ما رو که ملاحظه می‌کنین، نمی‌تونیم با قطعیت بگیم ما فلان روز حرکت می‌کنیم و تمام. علاوه بر این، مدل مامان و آقای اینطوریه که بریم ببینیم چی میشه، برخلاف من که میگم باید حتی مشخص باشه که هر ساعت هر روزی رو کجاییم. ولی این بیشتر سفر خانواده محسوب میشه نه سفر من، پس خیلی به خواست من پیش نمیره.

با همه‌ی اینا امیدوارم سفر خوبی بشه و خوش بگذره. اگه رفتیم و خوش گذشت و به سلامت برگشتیم جای همه‌تون خالی :)

 

  • نظرات [ ۲ ]
هوپ ...
۳۰ تیر ۰۱ , ۱۵:۱۷

ایشالا به خوبی برین و بدون مشکل برگردین

پاسخ :

ایششششالا :) مرسی
دُردانه ‌‌
۱۲ مرداد ۰۱ , ۱۳:۲۸

من تازه امروز شروع کردم به خوندن وبلاگ‌ها

چه خوب که اینا رو می‌نویسی و امثال من که از شرایطتتون خبر نداریم آگاه می‌شیم. ممنون.

پاسخ :

اوه اوه، می‌خوای این همه وبلاگ رو تا کی بخونی :))
من باز نگران بودم که حالت گله و شکایت پیدا نکنه و مخاطب نگه ایه، چقد غر می زنه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan