مونولوگ

‌‌

کفتر

 

جمعه مامان و آقای کبوترها رو بردن تا توی دشت رها کنن. حال یکیشون بد شده بود اخیرا. امیدی هم به بهبودشون نیست. اونجا یه پسری رو دیدن و کبوترها رو به اون دادن.

از اون روز وقتی میرم تو حیاط، چشمم دنبالشون می‌گرده. دیشب هم خواب دیدم که در قفس خالیشون باز بوده، دو تا کبوتر سرحال‌تر و چاق‌وچله‌تر به اضافه‌ی یه گنجشک رفته تو قفسشون. مخصوصا از دیدن گنجشک تعجب کردم، چون گنجشک اصلا نمیره تو قفس. امیدوارم حالشون خوب باشه و ما رو بخشیده باشن.

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan