مونولوگ

‌‌

یک


چهل شماره‌ی متوالی نوشتم و در نوشتنش تقریبا به خودم سخت نگرفتم. اصلا طبق قوانینش پیش نرفتم، ولی بعضی چیزهایی که تو این چهل شماره نوشتم رو بارها تا مرز انتشارش رفته بودم و بعد پاک شده بودن. قرار بود صفر هم داشته باشه، ولی فردا شب یه مهمونی پنجاه نفره داریم، فاینال زبان هم دارم، معلوم نیست چطور بشه.
زیر این پست هرچی بخواین می‌تونین بنویسین و بپرسین، شناس یا ناشناس، عمومی یا خصوصی، تعریف و تمجید و بد و بیراه و انتقاد و سؤال و جواب و شعر و قصه و خاطره و ریاضی و فیزیک و زمین و آسمون و هرچی. سؤال اگه بپرسین، (یه‌کم سخته گفتنش اما) قول میدم تمام سعیمو بکنم که جواب بدم. البته سؤال‌های وبلاگی معمولا خیلی ساده و آسونن، ولی خب جانب احتیاط رو باید نگه داشت به هر حال.
فعلا خدانگهدار

  • نظرات [ ۱۸ ]
واران ..
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۹:۱۲

خوش بگذره 

موفق باشی ایشالا 

 

+

برمیگردی که ؟!:)

خدا پشت و پناهت باشه الهی 🙏

 

 

سلام :)

 

پاسخ :

سلام سلام :)
ممنونم واران جان :)

بلی، برمی‌گردم.

^_^ khakestari
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۹:۳۲

تبریک میگم بابت تموم شدن این چهل روز چالش طوری :)

راستی میخواستم بهت بگم تو همین الان هم به خوبی از عهده شرایط و مسئولیتت برمیای.اگر منم جای تو بودم حتما خلقم تنگ میشد و با این همه مهمون داری و کار دیگه اداب معاشرت و شوخ طبعی رو باس میزاشتم دم کوزه :|

خلاصه که سخت نگیر به خودت تو ادمی رباط که نیستی که والااااا

 

پاسخ :

تبریک =)))
ولی من تو رو خیلی صبور و خوش‌اخلاق مجسم می‌کنم. مخصوصا که گفتی هیچ‌وقت با مامانت یکی به دو نکردی :)
ربات برنامه‌ش تعیین‌شده است، ولی من خودم می‌تونم به خودم برنامه بدم ^_^
پا ییز
۱۵ آبان ۹۸ , ۱۹:۵۸

از این به بعد شماره نداری 

دقت کردی? 

پاسخ :

کی گفته ندارم؟ من تا هرچقدر بخوام می‌تونم شماره بزنم :)
هایـ تن
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۰:۲۸

خب تبریک می‌گم که تموم کردین این چهل روز رو، روایت داریم هر کی چهل روز پشت سر هم بنویسه اون دنیا هیچ چی بهش نمی‌دن :))

پاسخ :

هرکی چهل روز پشت سر هم ننویسه چی؟ :)
رئوف ..
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۱:۰۶

قصۀ گرم چلّه ها بی نقاب شیرین است

بهشت و کوثر و تسنیم و سلسبیل از تو ...

پاسخ :

به‌به به این بداهه!
سپاس :)
مهتاب ‌‌
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۱:۴۹

الان سوالی که به ذهنم میاد اینه که یعنی تو کل فضای بیان فقط دو تا وبلاگ رو می‌خونی عایا؟

پاسخ :

نه، مدتیه همه رو قطع دنبال زدم، بعدش با یه وبلاگ آشنا شدم که می‌خواستم به بقیه معرفیش کنم و اینجوری هم تاکید کنم رو معرفی. بعد چند روز پیش هم با یه وبلاگ دیگه آشنا شدم که دوست دارم گمش نکنم، مجبور شدم دنبالش کنم.
وگرنه وبلاگ‌های زیادی هستن که با تایپ آدرسشون می‌خونمشون :)
life around me
۱۵ آبان ۹۸ , ۲۳:۱۹

نه خسته:)

تسنیم من آخرشبا له و داغون از درس خوندن میام وب تورو باز میکنم و تو هم هی از کار کردنت و کوکب خانوم بودنت نوشتی طوری که با تصورش من خسته تر میشم:)))))خداییش ایول داری دختر خیلی تواناییت بالاست:)

چند روز قبل داشتم واسه مامانم تعریف میکردم که یکی از دوستای مجازیم در نبود مامانش چقدر کار کردیه و اینا،یه نگاه تاسف آمیزی بهم انداخت و گفته بعله مردم دختر دارن ماهم داریم:D

پاسخ :

دکتر ما از شما الگو می‌گیریم سخت‌کوشی رو. انصافا خیلی پشتکارت بالاست، من همین‌جور مبهوت چهارده ساعت خالصِ کرنومتری درس خوندنتم :) اگه شما نخوای رشته‌ی دلخواهت قبول شی، پس کی قراره قبول بشه!
من شرمنده‌م، خودمم احساس کردم که دارم زیادی از کار و خستگی حرف می‌زنم، می‌خواستم که نگم باز نمی‌شد =)

فاطمه :)
۱۶ آبان ۹۸ , ۰۹:۲۰

خداقوت واقعا..چهل بار خداقوت :)

خانم بعد از این روند وبلاگ نوشتنتون چطوری پیش می ره؟ :) از اون خدانگهدار فعلا می ترسد!

پاسخ :

خیلی ممنونم :)
روند نزولی خواهد داشت احتمالا، کوتاه :)
فاطمه :)
۱۶ آبان ۹۸ , ۰۹:۲۱

من یه سوال دیگه دارم اون یکی دنبال شده ی خوشبخت کی می تونه باشه؟

البته اگه دوست دارین بگین.

پاسخ :

بله حتما :)
ایشون هستن، تازه پیداشون کردم.
^_^ khakestari
۱۸ آبان ۹۸ , ۱۰:۱۴

تصوراتت چقدر رنگی و فول اچ دی هست :)

نه بابا من صبور نیستم تا اون حد 

فقط تحمل میکنم در حالت سایلنت و خودخوری و غرغر درونی رو دارم 

گاهی اگه شرایط فاجعه باشه،بیرونی میشه این غرغرها.

 

چندوقت پیش دعوا کردم متاسفانه🤦🏻‍♀️

پاسخ :

غرغر درونی که همه دارن، هنر اینه که به بیرون نرسه، نه خودش نه ترکش‌هاش :)

بله متاسفانه، فک کنم همونی رو میگی که تو وبلاگتم نوشتی.
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۲۱ آبان ۹۸ , ۱۲:۱۲

سوال چی بپرسیم که سخت باشه؟ D:

پاسخ :

سؤال سخت نداریم کلا، همه‌شون آسونن :)))
M- u-m
۲۸ آبان ۹۸ , ۲۲:۱۳

سلام. 

حرفی ندارم. میخوام ازت تعریف کنم.

بگم ندیدمت ولی حس 90 درصدی خوبی بهت دارم. دوستت دارم  دلتنگت میشم و... 

 

بمونی همیشه :)

پاسخ :

اوه مای گاد *_*
سلام
ببین صادق بودی، گفتی نود درصد، پس صادقم، میگم در حالت معمول همچین حرفایی رو باور نمی‌کنم :) ولی این بار همین‌جوری دلم می‌خواد باور کنم کسی دلتنگم میشه :))
یه حرفای تکراری می‌خوام بهت بگم که شاید برات توخالی به نظر بیاد و احتمالا هم همین‌طوره.
فکر کن من یه فضانوردم، میرم به فضا. تو یکی از پیاده‌روی‌های فضاییم هستم که سفینه و پایگاه و همه چی منفجر میشه و من تنهای تنها میشم. ایستگاه بین‌المللی فضایی تو فاصله‌ی دوری از من قرار داره و با توجه به سوخت موتور لباسم، احتمال رسیدنم بهش خیلی کمه. حالا من به سمتش خواهم رفت یا نه؟ البته، و تلاش زیادی هم خواهم کرد. ممکنه یکی بگه مجبوری، کار دیگه‌ای نمی‌تونی بکنی، انتخاب دیگه‌ای نداری، پس تلاشت مباهاتی هم نداره، هرکس دیگه‌ای هم جات بود همین کارو می‌کرد. ولی اشتباه می‌کنه. من رومو می‌کنم سمت زمین، بهش خیره میشم، از سکوت لذت می‌برم تا همه‌چی تموم بشه. چون اهل به سختی انداختن خودم نیستم، چون کار پیش روم خیلی سخت و حتی بیهوده و بی‌نتیجه به نظر میاد و چون شجاعت داشتن امید رو ندارم و شجاعت تلاش وقتی به نتیجه هیچ اطمینانی نیست. (داستان برگرفته از فیلم جاذبه :دی)
من تحسینت می‌کنم، از وقتی خوندمت همیشه تحسینت کردم، چون داری خیلی زیبا مدیریت می‌کنی شرایطت رو. همون که میگه زندگی صحنه‌ی یکتای هنرمندی ماست، هرکسی نغمه‌ی خود خواند و از صحنه رود... نغمه‌ای که می‌خونی خیلی زیباست، دنیای اطرافتو زیبا کردی، دنیای ما رو هم با این فاصله زیبا کردی، یه طرح، یه نقاشی، روی دیوار دنیا کشیدی، از دور که به صفحه‌ی دنیا نگاه کنیم نقشت برجسته است، همه‌مون میریم، ولی ما خط‌خطی جا می‌ذاریم، تو یه نقاشی!
قدر ذهن زیبا و قدرتمندت رو بدون دوست عزیزم :)
M- u-m
۲۸ آبان ۹۸ , ۲۳:۵۱

جرات داشتی باور نکنی؟!:)))

 

وقتی داشتم میخوندم یه لحظه که گفتی میشینم و به زمین نگاه میکنم شازده کوچولو تصورت کردم. :)) 

 

ولی بهت اطمینان میدم اگر این فانتزی واقعیت پیدا میکرد حتما نهایت تلاشت رو میکردی :) این خاصیت زندگیه ! دست تو و تصمیم تو هم نیست :)

 

+ و در مورد تعریفت از من... 

زبونم بند اومد واقعا :((( گریه شووق :(((

ولی واقعا فک میکنی این همه که گفتی من هستم یعنی؟!  خیلی زیاده... 

پاسخ :

شازده کوچولو، روی یه سیاره‌ی دور، فقط هم یه گل کنارشه، یه گل خودخواه :)

تو هم پس می‌خوای بگی مجبور بودم راه بیفتم سمت اون ایستگاه؟ خب لازمه بگم تنبل‌تر از این حرفام که این همه راه برم 😁😁😁

آره، واقعا فکر می‌کنم، بیشتر از این هم هستی. واقعا اینطور فکر می‌کنم :)
رزمنده ..
۰۲ آذر ۹۸ , ۱۷:۱۷

سلام مومن. جزاکم الله خیرا

 

 

دقت نکرده بودم به این چهل شماره...چون خیلی ها به جای عنوان، شماره می زنند...

اما می بینم که برگشتید سر خط(لبخند)

 

عاقبتتون به خیر به حق حضرت ابوتراب

یا علی

 

پاسخ :

سلام علیکم
بله، خیلی‌ها شماره می‌زنن، ولی کمتر معکوس :)

خیلی ممنونم، شما هم عاقبت‌بخیر باشید ان‌شاءالله.
من ...
۰۸ آذر ۹۸ , ۰۲:۲۱

سلام تسنیم جان! کجایی دختر‎(:‎

دلمون تنگ شد برگرد دیگه‎(:‎

یه اشتباه کوچیک توی تایپ آدرست کردم دیدم صفحه بسته بودن وبلاگ اومد، گرخیدم! نکنه یهو ببندی بری‎:|‎

پاسخ :

سلام بر سرکار خانم گل گلاب :)
از اتفاق، تو حرم نشسته بودم یادت افتادم، اومدم وبلاگ دیدم کامنت گذاشتی :)
یه کاری کردی، تو حرم بخوام کسیو یادم بیارم، اول تو یادم میای :)
این چند وقت کم پیدا شدی اینورا! با خودم گفتم لابد منو از نزدیک دیدی، به خاطر اونه ;))

من ...
۱۰ آذر ۹۸ , ۲۰:۵۹

وای😍

میگن دل به دل لوله کشی داره و این حرفا!

از کرده خود شادم😁 اینجوری منم هی امام رضا رو زیارت میکنم ‎(:‎

😁😁😁 چند وقته همه جا کم پیدا شدم کلا! ولی بنسبت با شما پیدا ترم تازه! چندماهه از یه عده اصلا خبر ندارم!

پاسخ :

ها، شاه‌لوله :)
خیلی سرتو شلوغ کردی لابد. بد هم نیست البته، خوبه که آدم از یه عده‌ای خبر نداشته باشه :))
سوته دلان
۱۱ آذر ۹۸ , ۱۵:۰۸

سلام و احترام

موضوع این چله چیه؟ نفهمیدم موضوع رو...

 

پاسخ :

سلام :)
موضوع نداشت، قرار بود چهل روز متوالی روزی یه پست از هر چی دلم خواست بنویسم.
سوته دلان
۱۱ آذر ۹۸ , ۱۵:۲۶

آهان؛

حالا چله که تموم شده یعنی قراره بعدش ادامه بدین یا نه؟

 

پاسخ :

بله، وبلاگ تموم نشده، نهضت ادامه دارد!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan