مونولوگ

‌‌

سگ زشت زردنبو


دیشب شیفت بودم. چون روز تعطیل بود سرویس نداشتیم. مرکز هم چند کیلومتر خارج شهره. فلذا از اون مواقع نادری بود که باید تاکسی می‌گرفتم. گرفتم و رفتم سر کوچه‌ش پیاده شدم. همون ورودی کوچه دیدم یه سگ پرسه می‌زنه. با تمام بیخیالی گفتم سگ به من چکار داره؟ در حالی‌که من اپسیلونی با سگ در ارتباط نبودم و اصلا اخلاقیاتش! رو نمی‌دونم. فقط شنیدم که اگه بترسی و فرار کنی حتما دنبالت می‌کنه. خلاصه تو اون برهوت که فقط کارخونه می بینی دور و برت و هیچ آدمی نه تنها دیده نمیشه که صداتم نمی‌شنوه دلو زدم به دریا و رفتم. یه‌کم که رفتم دیدم سگه داره تند تند دنبالم میاد! یادم اومد که من سرعت راه رفتنم بای دیفالت زیاده. گفتم شاید سگه دچار سوءتفاهم شده فکر کرده دارم فرار می‌کنم! تند اومد و رسید بهم و بغل گوشم یه غرش وحشتناک کرد! انگار واقعا می‌خواست حمله کنه. زهره‌م داشت می‌ترکید! ولی به خودم مسلط بودم و اصلا واکنش نشون ندادم. هی نزدیک می‌شد و هی دور می‌شد. بعد هم که رفت پشت سرم و مسافت زیادی رو همین‌جور پشت سرم اومد. فکر کردم شاید به خاطر کوفته‌هاییه که برای شام برداشتم، بوشونو حس می‌کنه و میاد. هی می‌گفتم الانه که بپره پامو گاز بگیره! ولی ترجیحم بر این بود تا بر گرسنگی، اونم تو یه شیفت طولانی هفده ساعته که من از همون اولش گشنمه. سکته رو زدم واقعا. تا وقتی که حس کردم دیگه نیست. خیلی آهسته برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم تو فاصله‌ی صد دویست متری عمود بر مسیر جاده بی‌حرکت ایستاده، اما سرش به سمت منه و داره نگاه می‌کنه. همین که دید نگاهش می‌کنم بازم راه افتاد سمتم. دیگه آهسته رفتن جایز نبود، تند و تند رفتم تا زودتر برسم مرکز و خدا رو شکر قبل از ملاقات دوباره‌ی جناب سگ، درو باز کردن رفتم داخل =)))

+ سه شب پیش هم چند تا سگ دنبال یکی از دوستان کرده بود و اون بنده خدا فرار کرد سمت ما و با هیجان برامون تعریف می‌کرد. بعد من از ذهنم گذشت "خب دنبال کردن که کردن، حالا مگه چی شده"!!! و چنین شد که چنان شد 😂😂😂 خدا رحم کرد که حمله نکردن فقط! وگرنه الان بی‌تسنیم شده بودین 😆😎😁
+ در بیست و شش ساعت گذشته، یک و نیم ساعت خوابیدم و این نشان واضحی بر این است که به محض ورود به منزل دار فانی را وداع خواهم گفت. من و این همه کم خوابی محاله!

  • نظرات [ ۱۴ ]
خورشید ‌‌‌‌
۱۵ فروردين ۹۸ , ۰۹:۴۶
سلام :)

یعنی آخرش گفتم هوف.... 😥🙈
خدا رحم کرد 
ان شاءالله همیشه خدا کمکت کنه ☺

پاسخ :

سلام
ولی خیییلی ترسیده بودم 😢😭😭😭 یه جوری هم بود اگه گازم می‌گرفت یا حتی تیکه پاره‌م می‌کرد کسی نبود به دادم برسه 😭😭😭

متشکرم عزیزم :)
**هِلِناز **
۱۵ فروردين ۹۸ , ۰۹:۵۷
اخ اگه بفهمه بهش گفتی زردنبوی زشششت :)))

پاسخ :

😂 خب زشت بود دیگه، از اینایی که انگار خیس بودن، بعد خشک شدن، موهاشون دسته دسته به هم چسبیده! گفتم اگه گاز بگیره که هاری رو شاخشه!
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۵ فروردين ۹۸ , ۱۱:۰۸
کوفته می‌خواست!

پاسخ :

کوفتم بهش ندادم :دی
🦉 شباهنگ
۱۵ فروردين ۹۸ , ۱۲:۰۱
منم از سگ می‌ترسم. نه تنها از سگ که از تمام موجودات زنده و غیرزنده و حتی از آدمی که دنبالم کنه حتی!
تابستون می‌رفتم کلاس آشپزی. بعدش غذاها رو با خودمون میاوردیم خونه. یه جلسه غذاها گوشتی بود و سوسیس و کالباس و اینا داشت. تا برسم خونه گربه‌ها رهام نکردن :|
بعد یه بارم از امتحان برمی‌گشتم، یه گربه همگام با من با دو سه متر فاصله میومد. وقتی رسیدم دم در و دنبال کلید می‌گشتم و از وحشت اشتباهی می‌نداختم تو در، آروم اومد نشست کنار در و منتظر بود باز کنم بره تو. ینی قشنگ منتظر بفرمام بوداااا. به‌سرعت باز مردم پریدم تو و یه جوری درو کوبیدم که ترسیدم بپره تو کله‌ش بمونه لای در :(( خیلی ترسناک بود :((

پاسخ :

تعقیب واقعا ترسناکه، باز اگه از جلو یا کنارم راه می‌رفت می‌گفتم داره خودشو لوس می‌کنه و غذا می‌خواد. ولی پشت سر یعنی اطلاعات از دشمن در حد صفر!
می‌خواستم بگم بابا گربه که ترس نداره، نهایتش اینه که اگه حمله کرد یه لگد می‌زنی شوت میشه اونور، ولی خب من درس عبرت گرفتم و نمیگم. وگرنه فردا باید منتظر خشم گربه‌ها باشم 😂

serek Khatoon
۱۵ فروردين ۹۸ , ۱۴:۵۵
سلام  تسنیم جانم خوبی سال نوت مبارک عزیزم 
ان شاالله همیشه خوب و خوش باشی و حال دلت عالی باشه عزیز جان 🌺🌺🌷🌷❤️

پاسخ :

سلام عالیجناب! به‌به از اینورا؟ ستاره‌ی سهیل شدی عزیزم :)
ممنونم از دعای قشنگت. ان‌شاءالله تو هم سال خوبی سرشاااااار از موفقیت‌های مادی و معنوی داشته باشی. بازار کارت کساد بشه، ولی جیبت پر باشه 😂😂😂
محبوبه شب
۱۵ فروردين ۹۸ , ۱۴:۵۸
من از سگ خیییلی می ترسم و فقط یه بار اونم بابلسر بودیم که افتاد دنبالم
فقط خداروشکر که بابام دستمو گرفته بود و می گفت نترس وگرنه ترس که هیچ حتما پا به فرار میذاشتم :|

پاسخ :

خب آخه سگ ترسناک هم هست دیگه. حیوان وحشی اهلی‌شده است.
خوبه بابات بوده. من به بودن یه آدم که بعدا نعشمو جمع کنه هم راضی بودم 😂
منم الان از خودم تعجب می‌کنم که چطور فرار نکردم؟ آخه رفتاراش قشنگ تهاجمی بود، اینطور نبود که بگم با فروتنی غذا می‌خواد. اومد بود شکار کلا 😂😂😂
س _ پور اسد
۱۵ فروردين ۹۸ , ۲۲:۰۰
سلام ... لاتخف یا اختی :) نقل شده که :

مرحوم حاج میرزا محمد علی، معروف به میر آخور اوغلی، از علمای بزرگ اردبیل بود.یک روز مردی به ایشان مراجعه نمود و گفت:خانه ام در حاشیه شهر واقع شده است و شب هنگام که به منزل می روم،از حمله سگ ها می ترسم. دعایی به من یاد بدهید که از مزاحمت آنها در امان باشم.

شیخ فرمود:برای رفع شرّ سگ، این ایه را می خوانند:«و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید؛و سگ آنها، دست های خود را بر دهانه غار گشوده بود».(سوره کهف، ایه 18)

تبصره :

ولی این را هم بدان که سگ، عربی نمی داند.پس چوب دستی را از خود دور نکن! :))

پاسخ :

سلام
اصن "اقبل و لا تخف؛ انک من الآمنین" :))

آخه بعد این قسمت می‌فرماید "لو اطلعت علیهم لولیت منهم فرارا و لملئت منهم رعبا"! یه‌کم آدم دو به شک میشه بالاخره قراره چجوری جواب بده آیه 😂😂😂
س _ پور اسد
۱۵ فروردين ۹۸ , ۲۳:۴۲
جواب میده😂 توکل کن 😂
پ ن :
اون ترس و فرار هم؛ رعبی است که خدا در دل مخاطب آیه! می اندازه 😂
(تفسیربه رای)
وفقکم

پاسخ :

اوکی اوکی =)
فقط اگه جواب نداد، میام دیه‌شو از شما می‌گیرما :)))
س _ پور اسد
۱۵ فروردين ۹۸ , ۲۳:۴۹
فکر کنم به تبصره توجه نکردید 😂 

پاسخ :

حالا مگه دیه‌ی دست یا پا چقد میشه؟ از دیه‌ی آدم که بیشتر نیست!
#حاج_آقا_ها_پولدارند_!
خاتون ..
۱۶ فروردين ۹۸ , ۰۴:۲۷
تسنیم دقت کردى هم سگ هم گربه باهات مشکل دارن؟ خودت بگو مسئله چیه؟:))
آفرین که فرار نکردى و به خودت مسلط بودى. بهترین راه همینه.. 

پاسخ :

بههه بههه! خاتووون =)
ببینید دوستان، اساسا من با دنیا و مافیها در صلحم، مگر خلاف آن واقع شود!!!!!! سگ و گربه هم از این قاعده! مستثنی نیستند =)))
آره، ظاهرا جواب داد، ولی اهل منزل گفتن بهترین راه حمله‌ی نمایشی و فراری دادنشه. اما خب ترسیدم اگه من حالت تهاجمی بگیرم دیگه کلا تردیدش رو در مورد تیکه پاره کردن خودم از بین ببرم 😂😂😂
خاتون ..
۱۶ فروردين ۹۸ , ۱۱:۱۳
سخنى منطقى و مقبول بود:))

دیگه اون کار یه حد از شجاعت و جراتى رو میخواد که من یکى در خودم نمیبینم :|

پاسخ :

حکیم تسنیم مونولوگی =))

منم اون روز در خودم ندیدم :)
سولویگ ...
۱۶ فروردين ۹۸ , ۱۴:۵۹
من مثل سگ از سگ می ترسم :)
و واقعا تحسینتون می کنم که به راه رفتن ادامه دادید، من بودم شروع می کردم به دویدن و تهشم سگه گازم می گرفت و با یه لبخند دار فانی رو وداع می گفتم.

پاسخ :

سلام :)
متشکرم، ولی فکر کنم تنها کار عاقلانه‌ای بود که از دستم برمی‌اومد.
خدا نکنه :)
محمود بنائی
۱۶ فروردين ۹۸ , ۱۸:۳۲
واقعاً ترسناکه و خیلی خوب خونسردیتونو حفظ کردین، دفعه بعد تا دم در با ماشین برید. 
یکبار شمال توی روستا همچین اتفاقی برام افتاد، نیت سگه معلوم نبود، قشنگ اومد دستشو گذاشت روی سینه ام و ایستاد! مجبور شدم هولش بدم...

پاسخ :

اگه سگه می‌خواست بهم دست بزنه که قطططعا فرار می‌کردم! یا شاید منم یه‌کم حالت حمله می‌گرفتم. نمی‌دونم واقعا و امیدوارم بعدا هم تو موقعیتش قرار نگیرم.
س _ پور اسد
۱۶ فروردين ۹۸ , ۲۰:۵۸
سلام ........ ماه رجب است و شعبان در پیش ... دیه در این ماهها مضاعفه من هم که بر خلاف تصور ؛ نه حاج آقا هستم و نه پولدار .... لذا مسئولیت قبول نمی کنم ... به آیت الکرسی متوسل شو 😂 
سلامتی تان را مسئلت دارم

تبصره :

ولی این را هم بدان که سگ، عربی نمی داند.پس چوب دستی را از خود دور نکن! :))

😂 

پاسخ :

عه چه خوب که دو برابره (خنده‌ی پلیدانه 😆😂😅😎)
ان‌شاءالله هم حاج آقا بشید، هم اگه دوست دارید پولدار :)

آها این تبصره. بله بله، مدنظر قرار خواهم داد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan