هدهد یه دوست داره که خیلی ناز و اطوار داره. الان بارداره. امشب از طریق هدهد چند تا سوال تو تلگرام پرسید و جواب دادم. البته نگفتم منم که دارم جواب میدم، فکر میکرد خواهرم به عنوان واسطه همچنان هست و تایپ میکنه. بعد که گوشیو دادم دست هدهد یه استیکر نشونم داد که یه عروسک خمیری یه عروسک خمیری دیگه رو بوسیده و گفت که دوستش میگه این برای تسنیم. یه نگاه گذرا کردم و گفتم باشه.
گاهی شدت بیاحساسی و سرد بودنم خودمو شوکه میکنه و البته گاهی هم شدت احساساتی بودنم غافلگیرم میکنه. انگار محرکهای احساسی من غیر از محرکهای احساسی اطرافیانمه و توقعاتشون رو برآورده نمیکنه.
بعد گفت که دوستش میگه به تسنیم بگو جواب بوسمو بده. فکر کردم، فکر کردم، فکر کردم، دیدم نمیتونم بگم منم میبوسمت یا همچین چیزی :/// گفتم بگو بوس برای دخترت. گفت احتمالا پسره. گفتم فقط برای دخترش! اگه این پسر شد شاید بعدی دختر بشه، برای اون! من پسرا رو بوس نمیکنم، دِهَه! (البته برهی ناقلای عشق با تمام دنیا متفاوته)
+ عنوان هم خاطره داره. البته صاحب امتیاز این خاطره هدهده. سر کلاس اندیشه یا تاریخ امامت یا همچین چیزی نشسته بوده، استاد هم حاجآقای معمم با هیبتی بوده. بعد یکی فک کنم تو وایبر براش یه کلیپ میفرسته که یه گل به یه گل دیگه میگه "یه بوس میدی؟" گل دوم هم میزنه زیر گوش گل اول، میگه "برو گمشووووو!" وضعیت صندلیها را قبل و بعد از انفجار با رسم شکل به تصویر بکشید :)
استاد خیلی باجنبه و خوشرو و خوشاخلاق بوده، شانسش!
- تاریخ : يكشنبه ۲۷ آبان ۹۷
- ساعت : ۰۰ : ۲۱
- نظرات [ ۰ ]