مونولوگ

‌‌

خواب

28/07/97 ساعت 00:15

خواب دیدم که از خونه قهر کردم، چمدون بستم، بلیط قطار گرفتم و رفتم. کجاشو نمی‌دونم، احتمالا تهران. ولی مریمم باهام تو راه‌آهن مشهد بود. از بین چیزهایی که برداشته بودم، فقط اینا یادمه: جعبه ابزار، کارت صادرات آقای (کارت اصلی آقای) و همه‌ی کفش‌هام (البته تو خواب سه جفت کفش شده بود شیش هفت تا). تو راه‌آهن، مریم نگهداری جعبه ابزار رو به عهده گرفت. ظاهرا قطار رو سوار و پیاده شدیم، اما از قطار چیزی یادم نیست. بعد به یه جایی رسیدیم که نمی‌دونم کجا بود، شبیه یه کافی‌شاپ یا همچین جایی، رفته بودیم که چیزی بخوریم. یه فضای بزرگ با میز و صندلی که انگار تو طبیعت و روی یه تپه بود. ما بالای تپه بودیم و پایین هم مردم رفت‌وآمد داشتن. اونجا کلی از دوستای مریمم بودن که با ما سر میز چیزی می‌خوردن و حرف می‌زدن و بگوبخند می‌کردن. بعد ناگهان شلوغ پلوغ شد و جنگ و درگیری، بیشتر پایین تپه. اونجا فهمیدم مریم جعبه ابزار رو تو راه‌آهن مشهد جا گذاشته و کارت عابربانک رو هم گم کردم. برای جعبه ابزار خیلی خیلی زیاد ناراحت شدم، خیلی زیاد؛ چون خیلی دوستش داشتم. بعد یه انفجار اتفاق افتاد و من دیدم که همه‌ی کفش‌هام پرت شدن پایین تپه. همون موقع دیدم که مامان و آقای اومدن دنبالم. قبل از اینکه منو ببینن رفتم کفش‌ها رو بیارم :)) جمعشون کردم و آوردم. جعبه ابزار رو هم گفتم بهشون که گم شده. ولی هیچ حرفی در مورد کارت نه تو ذهن من بود، نه آقای؛ انگار اصلا مسئله‌ی مهمی نبوده. بعدش هم برگشتیم خونه.

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan