نشستم تو مرکز بهداشت، محل قرار ملاقات کاری و منتظر کسیام که تا حالا ندیدمش.
به منشی گفتم با خانم نون کار دارم و گفت امروز میاد اینجا؟ گفتم بله میاد. حالا بیاد از جلوم رد بشه من نفهمم :))
+ دیشب خواهرم اون سه تا رو آورد گذاشت خونهی ما که بابام بکشه. صبح موقع نماز، انقد قوقولیقوقو کرد که فک کنم همهی همسایهها بیدار شدن :)
+ امروز تولد برهی ناقلاست، اولین روز پیشدبستانیش هم هست. نه خبری از تولده (که نباید هم باشه)، نه حتی پدر و مادر بیذوقش تا الان براش کیف خریدن! خوبه بچهی اوله، اگه دومی سومی بود، فک کنم هفتهی بعد میرفتن ثبتنامش کنن!
- تاریخ : شنبه ۳۱ شهریور ۹۷
- ساعت : ۰۸ : ۳۷
- نظرات [ ۶ ]