مونولوگ

‌‌

 

از دست حانیه سادات به ستوه اومده‌م 😫 بسیار فضول و بازیگوش و نمی‌دونم دیگه چه صفتی بگم. مثلا میاد یک عالمه کتاب و دفتر از توی کمد می‌ریزه بیرون، می‌دوئم جمعشون کنم. هنوز درگیر اونام که می‌بینم بیست سانت اونورتر دستشو دراز کرده، کرم و این چیزا رو از رو میز برداشته باز کرده داره به همه جا کرم می‌ماله. تا کرمو از دستش می‌گیرم و می‌برم دستاشو می‌شورم و میذارم زمین، دینگ، دکمه‌ی لباسشویی رو می‌زنه و خاموشش می‌کنه. آه‌وواویلا‌کنان دوباره لباسشویی رو راه میندازم که می‌بینم صدا ماما و دادا و باباش از طبقه‌ی سوم میاد. واسه اینکه نیفته به دوووو میریم بالا میاریمش، پاش نرسیده به خونه، میره سراغ کابینتای آشپزخونه و قندون و پارچ و این چیزا رو می‌ریزه بیرون. از آشپزخونه می‌فرستیش بیرون تا اینا رو جمع کنی، صدای جیغش از تو اتاق میاد، میری می‌بینی دست یا صورتشو زده به اتوی داغ پشت جالباسیِ برپا و سوخته. بدو بدو میری آب سرد و روغن و اینا به دست و صورتش می‌زنی و می‌نشونیش رو یه پارچه و یه چیزی میدی دستش بخوره. حواست نیست دستمال کاغذی همون دور و بره، چشتو برمی‌گردونی می‌بینی کلی دستمال کاغذی کشیده بیرون 🤦‍♀️ دستمالو نجات میدی می‌بینی در اجاق گازو باز کرده روش نشسته، پاکت چای سبزو خالی کرده رو آشپزخونه. تا جارو بیاری چای و سایر ادویه‌ها رو جارو کنی، خودشو رسونده به گلدونا و داره برگاشونو می‌کنه. سریع میری میذاریش اینور، مبلا رو چفت می‌کنی که نتونه بره دیگه سمتشون. یهو می‌بینی رو اپنه! رفته رو صندلی نماز، بعد میز، بعد اپن! و داره تو قرصا و داروها واسه خودش می‌چرخه. پاش به زمین نرسیده می‌پره تو حموم و با لباس آب‌بازی می‌کنه.... به قول باباش این بچه، انگار جنه! چند نفر آدم سرحال لازم داره دنبالش بدوئن خرابکاریاشو جمع کنن و مواظبش باشن. ماشالا خیلی تیز و فرز، خیلی جون‌سخت و گریه‌نکن، اصلا نگم براتون. همیشه سه چهار تا کبودی و زخم و اسکار رو سر و صورت و دست و پاش هست. یکیشون خوب نشده، دو تا دیگه سبز میشه. از بس هم عادی برخورد می‌کنه و گریه نمی‌کنه، ما هم فک می‌کنیم لابد درد نداره طفلی، بعد می‌بینیم بعد از چند ساعت محل حادثه! کبود و سیاه شده. منو که به مرز جنون می‌رسونه وقتی خونه است. نه لوسه که بگیم این کارا از رو لوس کردن و توجه زیاده، نه اونقدی بزرگ شده که به خاطر جلب توجه باشه یا برای رفعش بشه راهکاری اندیشید. یک سال و چهار ماهشه. اسباب‌بازی و وسایل سرگرمی هم که شوخیه اصلا، کدوم بچه‌ای با اینا بازی می‌کنه؟ بچه‌های ما که نمی‌کنن. یعنی یکی لازمه فقططططط با این بازی کنه. امروز گذاشتمش رو میز، جعبه‌ی کرم مرما هم رو میز بود. انقدر آروم نشست و بازی کرد. دونه دونه برشون می‌داشت، به من نشون می‌داد و مثلا یه چیزایی می‌گفت، باز و بسته می‌کرد هر کدومو می‌تونست و میذاشت کنار. دو تا عطر توش بود، می‌برد جای دماغش و به‌به می‌کرد که یعنی بوی خوب میده. لاک برداشت دستاشو آورد جلو که یعنی لاک بزن. تا حالا فقط یک بار دیده‌م مامانش براش لاک زده باشه. کلا خیلی طولانی نشست با وسایل بازی کرد و جعبه رو کامل خالی کرد. بعد بهش گفتم خب حالا جمعشون کن. باور کنین تا دونه‌ی آخرو جمع کرد گذاشت تو جعبه. مرتب نذاشت، رو هم ریخت همه رو، ولی همه رو جمع کرد. بچه‌ها سن یادگیریشون، کنجکاویشون، تربیتشون همین وقتاست. بعضیاشون آرومن، مثل داداشش، محمدحسین، میشه نفس هم بکشی. بعضیاشون ولی مثل حانیه پدرتو درمیارن، نمیذارن یک دقیقه بشینی. اینایی که گفتم واقعا اغراق نیست، واقعا بین شیطنتاش فاصله نیست. به همین اندازه که قبلیو جمع کنی یا سرتو بچرخونی فرصت داری تا شیطنت بعدی. من که فکر نکنم بتونم همچین بچه‌ای رو بزرگ کنم. بیشتر اینایی هم که گفتم بقیه رفع و رجوع می‌کنن. خدا به دارندگانش قوت بده ایشالا.

 

  • نظرات [ ۱ ]
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۵ شهریور ۰۲ , ۰۹:۵۶

سلام خواهر

خداااااقوت خاله مهربون :)))

آخی جیگر کوچولو

دختر منم همینه. بیشتر بچه های الان همینند.

سن کشف و کنجکاویشه

و یه سری راهکار داره که کمتر عاصی بشین :))

پاسخ :

سلام
مرسی :)
آره، بیشتر بچه‌های الان سه‌نقطه می‌باشند :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan