مونولوگ

‌‌

۲۲ تیر ۴۰۲

 

به قول یه بنده خدایی، انگار من احساسات رو چندین برابر بقیه درک می‌کنم. نه احساسات بقیه رو، چون فکر کنم اونا رو نصف حالت معمول حس می‌کنم :)) ولی احساساتی که درون خودم به وجود میاد رو با رزولوشن بالا و فول اچ‌دی و به توان ۲ حس می‌کنم. انگار همه چیز اغراق‌شده است توی مغزم. اگه عذاب وجدانه به حد جنون‌آمیزی می‌رسه درونم، اگه حسرته تا مرز ناامیدی از کل دنیا می‌بردم، اگه دوست داشتنه به شدت بی‌تاب و قرارم می‌کنه، اگرم مثل وقتی که استعفا دادم انزجار و مثل امروز خشمه، انگار می‌خوام منفجر بشم. یه کاریو گفته بودم مامان انجام ندن و گفته بودم هم چرا و گفته بودم هم اگه انجام بدن چه نتیجه‌ای داره، ولی امروز دیدم انجام داده‌ن و واقعا آتیش گرفتم. می‌خواستن یه چیزی بگن که گفتم هیچی نگین و رفتم تو حیاط. نمی‌دونم چرا سکوت بین ماها جا نیفتاده. من خیلی وقتا مثل وقتی به شدت ناراحتم و وقتی عصبانی‌ام نمی‌تونم حرف بزنم. نمی‌خوام هم حرف بزنم. می‌خوام هیچ‌کس هیچی نگه. اینجا از بس نمی‌خواستم یک کلمه بشنوم یا یک کلمه بگم و چون ظرف و غذا و کیک تو توستر انتظارمو می‌کشید یک دقیقه هم نتونستم تو حیاط بمونم و برگشتم تو و هدفون گذاشتم و صداشو تا ته زیاد کردم. ظرفا رو شستم و کیکمو درآوردم و صدای رواعصاب هدفون رو بستم و با مامان آشتی کردم. بعضی وقتا هم کنار جیم‌جیم اینطوری میشم که سکوت می‌خوام. ولی جیم‌جیم نمیذاره ساکت بمونم و انقدرررر اصرار می‌کنه که علت ناراحتیت رو بگو، حرف بزن تا یه چیزی بگم. من البته نمی‌تونم حرفیو تو خودم نگه دارم و قطعا بعدا اگه بپرسه بهش میگم، ولی شاید راحت‌تر و کم‌فشارتر و شاید بدون گریه. انقدر که من پیش جیم‌جیم گریه کرده‌م، شاید تو تنهایی هم انقدر گریه نکرده باشم :)) [اغراق]

الان بعد از اون انقلاب صبح، براونی‌ای که درست کرده‌م رو گذاشته‌م جلوم و با چای میل می‌کنم. بار اوله تو خونه براونی درست می‌کنم. یه سری جزئیاتش باید برای پخت خونگی احتمالا اصلاح بشه. ولی خوبه، خوشمزه است. نسبت به بار اولی که خوردمش و ازش بدم اومد، بیشتر ازش خوشم میاد =) و البته بیشتر بوی پنیر توشو دوست دارم.

فردا ظهر و فردا شب دو تا عروسی دعوتیم و تصمیم دارم هر دوشو برم.

بعد از بیرون اومدن از کلینیک، همچنان زمانی که بشینم استراحت کنم و فیلم و کتاب و فلانو توش جا کنم نداشتم. دیشب بالاخره این زمان دست داد و نشستم تی‌تی رو از فیلیمو دیدم.

 

  • نظرات [ ۳ ]
ن. ..
۲۲ تیر ۰۲ , ۱۳:۰۱

چه خوبه که با سکوت و بدون دعوا میتونی خشمت رو رد کنی

من حتی اگه سکوت کنم هم طولانی نیست و یک انفجار بزرگ عن آلود باید بعدش رخ بده (از عمد این کلمه را استفاده کردم تا بفهمی چه میزان وحشتناک و آبروبرگونه و هرگونه پلی را شکننونده اون خشم را تخلیه می کنم :| ) تاآروم شم و تخلیه شم

البته تخلیه میشم اما آروم، نمی دونم، گاهی اون تخلیه اونقدر بده که خودش استرس جدید و پشیمونی ایجاد می کنه و دوباره اعصابمو می رینه

پاسخ :

منم دعوا می‌کنم بابا.
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۲ تیر ۰۲ , ۱۵:۲۳

سلام عزیزم

خیلی خداقوت

همچنان از خوندنت لذت میبرم. اما ببخش که نظر نمیذارم.

هنوزم قهوه و نسکافه و اینا مصرف میکنی؟

 

 

چه باحال. کاش منم تمرین کنم تو عصبانیت هیچی نگم و هیچ کاری نکنم. 

توی خونه خیلی بد عصبی میشم.

پاسخ :

سلام
ممنونم :) لطف می‌کنین سر می‌زنین.
بله، گاهی.

منم گاهی خیلی عصبانی میشم و دعوا هم می‌کنم. و همیشه حرفمم می‌زنم.
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۸ تیر ۰۲ , ۰۴:۰۸

قهوه و نسکافه و این خانواده هم باعث میشن احساسات چندیدن برابر حالت عادی برای مغز ظهور و بروز پیدا کنند.

پاسخ :

هر چند روز یه فنجون، اون هم ترک، نه دیگه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan