مونولوگ

‌‌

این‌طوری‌ها

 

جالبه از پست قبلی فقط یک هفته می‌گذره، ولی من حس می‌کنم یک ماهی هست که نیومده‌م و ننوشته‌م. حس می‌کنم نه یک هفته که یک ماه کار کرده‌م. حساب کتاب که بکنیم شاید واقعا بیشتر از قبل کار نکنم الان، چون اگه کار دوم هست، عوضش یه شیفتایی مرخصی گرفته‌م از کار اول؛ ولی چون رفت‌وآمدم زیاد شده و کار دوم هم کار یدیه، خیلی بیشتر خسته میشم. بعضی روزا اول بیمارستان، بعد کار دوم و بعد کلینیک میرم و هلاک می‌رسم خونه.

از دیگر سختی‌های این هفته‌ی اخیر که از بیرون و یه جاهایی از درون هم آسونی به نظر میاد اینه که به فضل ربی! ماشین خریده‌م. یعنی بیشتر برام خریده‌ن :| خوبه. هم ماشینی که خریده‌م، گرچه امام رضا با یک نرمش قهرمانانه نوعشو عوض کرده‌ن :)) هم کلا ماشین داشتن خوبه. اما خب درعین‌حال سخت هم هست. یه‌جورایی از حوصله‌ی من خارجه دنبال جای پارک گشتن و تو ترافیک سنگین موندن و رفتار بد بعضی راننده‌ها. ولی ظاهرا چاره‌ای نیست فعلا. و ظاهرا این پیشرفت محسوب میشه. اما خب پیشرفتی که خودم بهش نرسیده‌م. کمتر از یک سوم پول ماشین مال خودم بوده و خریدش بجز با داشتن یه حامی مثل آقای ممکن نبود. من خودم وقتی دو سال پیش، یکی از دوستام که با هم رفتیم سر کار (البته اون حسابداره) ماشین خرید، حس کردم چقدر عقبم که نتونستم به پیشرفت حداقل معادلی با دوستام برسم. اما خب زیاد در بندش نموندم. اگه آدم اهل قیاسی بودم ممکن بود خودمو شماتت کنم و حس سرخوردگی بگیرم. ولی چیزی که آدما این مواقع باید خیلی در نظر بگیرن، اینه که تو جامعه‌ی الان و شاید همه‌ی جوامع همه‌ی ادوار، بستر پیشرفت خیلی نقش داره و چه بسا آدمای قابلی که چون زمینه‌شو پیدا نکرده‌ن یا حمایت نشده‌ن، پیشرفتی هم نکرده‌ن؛ حالا چه پیشرفت مادی، چه معنوی و شخصیتی و فلان و بهمان. من ممکنه بتونم تو زمان طولانی یا کوتاهی، مابقی پول ماشینو به آقای بدم، ولی همچنان پیشرفت شخص خودم محسوب نمیشه. ما اگه تو تحصیل، تو کار، تو شرایط مالی، تو رشد شخصیتی، تو فرهنگ و... تو موقعیت خوبی قرار داریم، باید همیشه یادمون باشه از کجا شروع کردیم و چه امتیازاتی داشتیم. یکی که تو یه خانواده‌ی فوق بسته تو یه روستای دورافتاده‌ی محروم زندگی کرده و بعد نم‌نمک خودشو کشیده بالا، درس خونده و مثلا یه شغل دولتی استخدام شده، با اونی که تو یه کلان‌شهر، تو رفاه، تو یه خانواده‌ی تحصیل‌کرده، با انواع و اقسام کلاس‌ها و امکانات درس خونده و بعد تو همون اداره، شده همکار نفر قبلی، از بیرون دارای یک اندازه پیشرفت به نظر میان: هر دو کارمند مثلا دادگستری، هر دو ساکن فلان محله‌ی فلان شهر و... اما ببینید راهی که هر کدوم طی کرده‌ن چقدر متفاوته. مثلا پدر من اگه الان به همون فضل ربی، چیزهایی داره، از نقطه‌ای شروع کرده که صفر هم نبوده، اون هم نه یک بار که چند بار. در این حد که مثلا یه زمانی با شش سر عائله، حتی پول نداشته بچه‌ی مریضشو ببره دکتر و رفته ظرف به سمساری عاریه بده. خب، به کاری که آقای کرده میشه گفت پیشرفت، ولی به کاری که ماها می‌کنیم نه. سخن باز دراز شد!

خلاصه اینکه آقا، ما فردا صبحِ شبی که ماشین رسید دستمون، برداشتیم باهاش رفتیم سر کار و جیم‌جیم هم از وسط راه چون شیفت بیمارستان بود به ما ملحق شد و به کلینیک که رسیدم، رفتم ماشینو بذارم تو پارکینگ. همین که رسیدم به در پارکینگ، برای اینکه طرف ازم شماره تلفن نپرسه، گفتم من ماشینو تازه گرفته‌م! آقاهه هم خندید گفت خب، مبارکه :))) گفتم واسه این میگم که شماره‌ای که تو سیستمه شماره‌ی من نیست. باز خندید گفت خب، باشه، می‌پرسم ازت :)) حالا کارتتو بده. گفتم عه، نقد نمیشه؟ کارت بانکی ندارم :)) داشتم ولی خالی بود 🤣 حتی دیشبش من‌کارتمم خالی بود و جیم‌جیم واسه‌م شارژ کرد! دیگه اونجام شانس آوردم جیم‌جیم باهام بود و کارت داد :) بعدش جیم‌جیم و میم‌الف سر این حرکت من انقد خندیدن :)) انگار مثلا یه بچه‌ای که کفش نو خریده‌ن براش، بره تو خیابون به یه عابری بگه، آقا! آقا! من کفش نو خریده‌م :)))) به قول جیم‌جیم مونده بود آقاهه بیاد لپمو بکشه بگه گوگولی، خوش‌به‌حالت ماشین داری =))

یه چیزی که این هفته متوجه شدم اینه که من اونقدری که فکر می‌کردم افتضاح نیست رانندگیم. هنوز اصلا ماهر و مسلط محسوب نمیشم، ولی داغون هم نیستم. یه مدت هم ماشین دستم باشه احتمالا اوکی‌تر بشم. ولی درعین‌حال بسیار راننده‌ی بدی هستم! از همونا که تو بزرگراه‌ها قشنگ رو مخم بودن همیشه. از اونا که هی از این لاین به اون لاین میرن و به اصطلاح لایی می‌کشن. حالا من هنوز لایی نمی‌کشم به اون صورت، چون با توجه به سطح مهارتم ریسکش بالاست، ولی اصلا تحمل ندارم پشت یه ماشین بیفتم! طاقت ندارم. انقدر اینور اونور می‌کنم تا بالاخره ردش کنم و تا ردش نکنم اعصابم آروم نمیشه :| جیم‌جیم زین حیث بسیار سرزنشم می‌نُماید. چند روز پیش نزدیک بود سر یه پیچ، رو یه پل، تو بزرگراه، بین دو تا ماشین که اونام کوتاه نمیومدن، له بشم که خدا کمک کرد و کنترل ماشین دستم بود، وگرنه یک سانت (اغراق) کج کرده بودم، یه تصادف زنجیره‌ای اتفاق میفتاد. حالا اون بار بخیر گذشت، ولی فک کنم خستگی مفرط و البته هیجان و ناراحتی و عصبی شدن قبلش هم خیلی تاثیر داشت تو اینکه با سرعت و خطرناک برم. امروز هم سعی می‌کردم خودمو تو لاین وسط نگه دارم، ولی خدایی قبول کنین خیلی سخته لاین خالی سمت چپ چشمک بزنه، بعد تو سلانه سلانه پشت یکی راه بری -_- و اینکه احتمالا هر روز حداقل یه دوربین بوده که حواسم نبوده و با بالای صد تا ازش رد شده‌م. دیگه خودم میرم از تو کمد جوایز، کاپ بیشترین جریمه در هفته‌ی اول رو برمی‌دارم، مسئولین زحمتشون نشه. الان فقط پنج روزه که ماشین دستمه و چهار هزار کیلومتر باهاش راه رفته‌م و توش خورده‌م و خوابیده‌م و  نوشیده‌م و زار زده‌م و قهقهه زده‌م و... اینام اگه کاپ داره بگین که یه‌جا بردارم، چند دفعه‌ای نشه.

دیروز با جیم‌جیم رفتیم پارک ریحانه. دم در گوشیامونو گرفتن، کلی هم تفحص بدنی کردن! نمی‌دونم قرار بود بریم تو پارک بانوان بمب کار بذاریم یا چی :)) با حساب جیم‌جیم یه دونه دوچرخه گرفتیم و نوبتی دوچرخه‌سواری کردیم. من چون کد ملی ندارم، حساب شهر من هم نمی‌تونم داشته باشم و دوچرخه هم نمی‌تونم بگیرم. وگرنه دو تا می‌گرفتیم و با هم رکاب می‌زدیم و بیشتر خوش می‌گذشت :) ماحصل این دوچرخه‌سواری، آفتاب‌سوختگی گردن و دست‌ها بود که اصلا اه! یعنی چی خب انقد حساس؟ الان هم خارش داره، هم سوزش. اون دفعه جیم‌جیم می‌گفت به معنی واقعی کلمه، آفتاب‌مهتاب ندیده‌ای! بعد هم رفتیم کوهسنگی و تا ساعت کلینیک بشه، تو پارکینگ تو ماشین خوابیدیم! یعنی من خوابیدم 😁 جیم‌جیم از اینکه می‌تونم انقد راحت یک ساعت تو همچین شرایطی بخوابم تعجب کرده بود :) میگه یک، دو، سه، تمااام، فاطمه خوابه :)) ولی خب به نظر خودم خیلی افت داشته کیفیت خوابم و سرعتم در به خواب رفتن و سنگینی خوابم. قبلا خیلی خیلی راحت‌تر می‌خوابیدم و انقد راحت هم بیدار نمی‌شدم.

دلم یه استراحت طولانی می‌خواد. به کار دوم هم که تازه دوره‌ی آموزشیش تموم شده! گفتم دنبال نیرو بگرده :) البته به نظر می‌خواد پشت گوش بندازه و اگه بشه نکنه این کارو. منم نمی‌دونم تحت تاثیر خستگی و شرایط روحیه که این تصمیمو گرفته‌م یا شرایط خود کار هم توش دخیله. واسه همین هنوز دارم سبک سنگین می‌کنم و منتظرم ببینم چی میشه. ولی خب نمی‌دونم اگه این کارو ول کنم، آیا به این زودیا کار دیگه‌ای پیدا می‌کنم یا نه و اینکه باید حواسم باشه که حالا کلی مقروضم و نمی‌تونم هر چقدر دلم خواست بیکار بمونم. حالا ببینیم چی میشه.

هنوز بازم کلی حرف دارم، ولی خب بسه دیگه فعلا.

 

فاطمه ‌‌‌‌
۲۲ خرداد ۰۲ , ۲۲:۵۴

ماشینت مبارک باشه! چرخش برات بچرخه :)

من همیشه به آدمایی که تا سرشونو می‌ذارن زمین می‌خوابن حسودیم می‌شه :))

پاسخ :

ممنونم :)
آره می‌دونم نعمت رشک‌برانگیزیه 😃😁 من قبلا بیشتر داشتم از این نعمت، حالا کمتر شده.
مهتاب ‌‌
۲۲ خرداد ۰۲ , ۲۳:۲۵

مبارکا باشه :) چرخش بچرخه برات :)

پاسخ :

مرسی :)
ایشالا هر کی لازم داره و دوست داره بتونه داشته باشه.
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۳ خرداد ۰۲ , ۰۱:۲۴

سلااام سلااام

مباارک مبااارک

ان شاالله چرخش به خوشی واست بچرخه و خیرش و ببینی

خدا به پدرت سلامتی بدن

ان شاالله که همیشه رو دور خبرای خوب باشی.

بوس بهت دختر پر تلاش

خیلی خداقوت😉

پاسخ :

سلام :)
سلامت باشی :)
ایشالا، ممنونم
خیلی ممنون، ایشالا خدا والدین شمارم حفظ کنه :)
بازم مرسی، مرسی، مرسی :)
ن. ..
۲۳ خرداد ۰۲ , ۱۹:۰۲

یا حق

پاسخ :

یا حق؟
واتس ده مینینگ آو یا حق؟؟؟
محبوبه شب
۲۳ خرداد ۰۲ , ۲۲:۳۳

لامصب این همه حرف تو گلوت گیر کرده بود و نمیدونستیم؟ :|||

 

 

+وی تا وارد صفحه شد و با طویله نویسی حضرتعالی مواجه شد، نخونده کامنت فرستاد : ))

 

 

+ حقیقتا دلم برای این دو نقطه پرانتز تنگ شده بود ^_^

پاسخ :

تازه کم نوشتم، قبلا که هر دو سه روز همین قدر حرف تولید می‌کردم :))
محبوبه شب
۲۳ خرداد ۰۲ , ۲۲:۴۵

اوووففف ماشین 😍😍 کمتر از لامبورگینی قبول نمیکنم ازتا 

😌😌

 

خیلی مبارک باشه عزیزم 

درسته ترافیک و جا پارک کلا مقوله رو مخین 

اما وسیله داشتن خیلی خوبه 

خیییلی 

بهر جهت عالیه 

خولاصه ش که مبارکت باشه جانم 😍😍

 

+راستی این فنو تازه یاد گرفتیا 😐😐 هی نشده‌ن، نکرده‌ن، خریده‌ن

ه_نون چی میگه این وسط؟ 😐

پاسخ :

مرسی :) ایشالا بعدی بنز 😃 لامبورگینی هم خودت بخری ایشالا :)

آره در کل که خوبه، ولی من بخوام برم وسط شهر و جاهای شلوغ، همچنان با مترو و اتوبوس میرم، تنبلیم میشه با ماشین برم :)))
خیلی ممنونم، سلامت باشی :)

خودم نفهمیدم از وی اینطوری شده، ولی ناخودآگاه موقع نوشتن متوجه میشم که این فعل در اصل خریده‌اند بوده مثلا و خلاصه‌ش که می‌کنم اینطوری میشه.
ن. ..
۲۵ خرداد ۰۲ , ۱۱:۰۶

خوب راستش من اینقدر تحت تاثیر میزان فعالیت و خستگی ناپذیری تو همیشه قرار می گیرم که این بار یادم رفته خرید ماشینتو تبریک بگم

خیلی مبارکه

پاسخ :

یه لحظه از تحت تاثیر خارج شو :)
خب حالا که خارج شدی بگمت که میزان فعالیتم خیلی هم زیاد نیست و تازه خستگی‌ناپذیر؟ اگه داشته باشیم همچین کسی تو دنیا، قطعا زیاد نیست و من که اصلا نیستم! مثل چی خسته میشم :))
ن. ..
۲۵ خرداد ۰۲ , ۱۱:۳۵

حالا الان یادم نیست برای پرکاریت نوشتم یاحق یا برای لایی کشیدنی که میگی نزدیک بوده تصادف کنی یا برای سرعت بالای 100 تو خیابونا و بلوارای شلوغ مشهد که دیدمشون

یا برای همه اش

احتمالا برای همه اش نوشتم یا حق

 

و معنی ای که تو ذهنم میاد نمدونم چیه که الانم نمتونم اصطلاح خودشو بگم و به جاش میگم یاحق که یاحق هیچ ربطی بهش نداره

پاسخ :

سرعت بالای صد تو اتوبان.
مرسی از یا حقی که نوشتی که انگار یه‌جور بار دعایی داره :)
Reyhane R
۲۶ خرداد ۰۲ , ۰۸:۳۴

سلام.به به مبارکه ماشین😊🥰🥰

الهی که باعث خیر و برکت باشه برات.

پاسخ :

سلام
مرسی، سلامت باشید :)
وای چه دعای قشنگ و خوبی، ان‌شاءالله
ان‌شاءالله خیر و برکت برای همه :)
مریم بانو
۲۸ خرداد ۰۲ , ۲۳:۳۰

مبارک باشه ماشینت:) 

کلی سفرهای خوب بری باهاش :))

پاسخ :

سلامت باشی :)
ایشالاااا :)
ایشالا تو هم به زودی یه خوبشو بگیری :)
ن. ..
۲۹ خرداد ۰۲ , ۰۸:۰۵

چرا خواهر تحت تاثیرم 

دیشب می گفتم فردا اول وقت همون شش شش و نیم برم بانک که یه پولی ریختم به حساب مقصد نرسیده

هر روز هم همین حدودا بیدارم

امروزم از شش بیدارم

اونوقت الان یادم اومده!!!

تازه یادمم که میاد پای بلند شدن از جامو ندارم!

یه موجود نقطه چین بوق

تحت تاثیرم که دو جاسرکار میری، با مترو با اتوبوس پیاده

تو خونه کار می کنی مرتب کاری آشپزی جارو پارو فریز کردن غذا برای جند روز

کیک و شیرینی و کوکی (که نمدونم کوکی اصلا چی هست)

اونوقت من میگم گاز فردار نمیخوام چون من که نمیخوام نون و شیرینی درست کنم 

پاسخ :

من بقیه‌شو نمی‌دونم نون جان، فقط می‌دونم نباید واقعا باطن زندگی خودتو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه کنی :)
نگار
۳۱ خرداد ۰۲ , ۱۱:۳۱

چقدر خوشحال شدم؛ مبارکه.

پاسخ :

سلامت باشی :)
ایشالا تو هم به زودی با ماشین خودت میری سر کار :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan