مونولوگ

‌‌

سیزده

 

صبح زود، یه ربع به پنج، در خونه‌ی جیم‌جیم بودم. امروز شیفت بیمارستان جیم‌جیم بود؛ رفتیم بیمارستان که هیچ نوزادی نداشت 😃 و بعد با خوشحالی زدیم به جاده. آب و نون و اولویه و چیپس و خامه و دلستر هم گرفتیم از همون اول راه؛ چون داشتیم می‌رفتیم اخلمد که دورتر از حد ترخص مشهده. صبح زود رسیدیم، یه کم هم هوا سرد بود، خلوت بود. راحت رفتیم بالا و از خلوتی لذت بردیم. کنار آبشار دوم نشستیم صبحانه خوردیم و باز ادامه دادیم. آبشار آخر رو نرفتیم و قبلش برگشتیم، چون یه تعداد الوات هم قاطی آفریده‌های خدا هست که برای خانم‌ها جامعه رو ناامن می‌کنن. البته خب من ترجیح می‌دادم بریم و اصرار هم کردم تازه، اما جیم‌جیم نرفت جلوتر و گفت برگردیم. برگشتنا شلوغ شده بود و همه داشتن تازه میومدن. ما هم از خلوتی مسیر برگشت استفاده کردیم و برگشتیم. بعد از اونجا رفتیم گلمکان و یه جا تو دشت نشستیم نهار خوردیم. اونجا جیم‌جیم خیلی اصرار کرد که من یه کم بخوابم، چون خواب دو‌ونیم ساعته‌ی شب قبل و رانندگی و اخلمدپیمایی که رفته‌هاش می‌دونن چقدر مسیرش طولانیه، حسابی خسته‌م کرده بود. اما خب هر چی تلاش کردم خوابم نبرد. تا چشممو می‌بستم بیشتر بیدار و هشیار می‌شدم. چایی نوشیدیم و حدود چهارونیم راه افتادیم سمت خونه. وای از مسیر برگشت. خدا رو شکر، ترافیک سبک بود، ولی من به شدت خسته و خواب‌آلود بودم. سرعتم و سرعت عملم اومده بود پایین. یه جایی وایستادم آب زدم به صورتم، اما فایده‌ای نداشت. بالاخره به هر جون کندنی بود، جیم‌جیم رو رسوندم و اومدم خونه. الان هم دارم از خستگی می‌میرم :)

حواشی این گردش یک روزه: دیروز که اجازه‌ی ماشین رو از آقای گرفتم، بعدش رفتیم خونه‌ی خواهرم. اما تو راه پنچر کردیم و من گفتم تموم شد، حتما زاپاس نداریم و فردا کنسله. ولی سریع عوض کردن و راه افتادیم. بعد شب موقع برگشتن دیدم عه بنزین تمومه تقریبا که خوب شد حواسم بود و رفتیم زدیم. صبح یه‌کم تو سربالایی رفتن به مشکل خوردم که مجبور شدم بذارم مسئول پارکینگ ماشینو ببره تو پارکینگ. تا ظهر اعصابم سر همین خرد بود. بعد اینکه من امروز به شدت سرویس بهداشتی لازم شده بودم. چهار بار! رفتم و اینم یه کم اذیت کرد. بعد اینکه برگشتنا، بعد از رفتن جیم‌جیم، انقدر خسته بودم که می‌خواستم وسط خیابون ماشینو ول کنم و استراحت کنم. ولی دیگه خودمو کشوندم تا خونه. تا حالا اینقدر از رانندگی خسته نشده بودم.

الانم چون دارم بیهوش میشم و فردا صبح هم بیمارستانم، پستو می‌بندم و شما رو به خدای بزرگ می‌سپارم :)

 

 

  • نظرات [ ۱ ]
نگار
۱۴ فروردين ۰۲ , ۱۲:۲۷

چه سیزده به در جااانی😍

پاسخ :

خیــــــــلی :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan