مونولوگ

‌‌

پدر

 

دورهمی روز پدر یه طور دیگه‌ای بود امسال. امسال چهار تا از پدرهایی که می شناختیم دیگه نبودن. پدر زن‌داداشم و همون مرحومی که دو هفته پیش در موردش نوشتم نزدیک‌ترینشون بودن. زن‌داداشم برای روز پدر نیومد خونه‌مون. گرچه که به نظرم بهتر بود یک روز زودتر یا دیرتر میومد پیش پدرم و اینطوری به ادب نزدیک‌تر بود، اما از طرف دیگه حق هم داشت تا حدودی. اون شب یه جور صمیمی‌طوری بود جو دورهمی‌مون. زن‌داداشم و دختر داداشم نبودن. یکی از خواهرام و شوهرشم نبودن. هم تعدادمون کم بود، هم بینمون آدم رودرواسی‌دار نبود. حالا نه اینکه با عروس و داماد راحت نباشیم، ولی خب قطعا من یکی که در نبودشون راحت‌ترم :))) باز هم اینطور برداشت نشه که دوست ندارم باشن یا دوست دارم نباشن، فقط میگم در غیرحضورشون، حضور راحت‌تری دارم :) و به صورت کلی هم وقتی تعداد بالا باشه حس مهمونی بیشتری دارم و انگار باید تدارکات درست حسابی‌تری ببینم! مثلا اون شب پارچ و لیوان و ظرف و ظروف دم دستی خودمونو آوردیم سر سفره که اگه همه می‌بودن، این کارو نمی‌کردم. یا وقتی کیک رو بردم گذاشتم رو میزِ جلوی مامان و آقای و بابو، همه اومدن دور میز رو زمین نشستن. یعنی انگار برای همه فضا خودمونی‌تر بود. دیگه عکس و فیلمی که همیشه می‌گیریم، محدود شد به دو سه تا سلفی که توش همه سرشون به کار خودشون گرمه و فقط عکاس می‌دونه داره عکس می‌گیره :)) خلاصه که ایطوری. چند بار بغض نبود مرحومین بر فضا حاکم شد و یه بارم که من فاتحه گرفتم از جمع. برای هدیه‌ی روز پدر امسال من یه ایده‌ای دادم که موردقبول خواهربرادرا واقع شد. هم مامان، هم آقای و هم بابو درد زانو و کمر و مفاصل و اینا دارن. دو تا صندلی نماز تو خونه داریم، یکی برای مامان، یکی برای آقای و بابو. چون نمی‌تونن نشسته نماز بخونن. ولی اخیرا حال زانو و لگن آقای خیلی بد شده. به شدت و سختی زیاد از رو زمین می‌تونن پاشن. مدت‌هاست دارم بهشون میگم میز غذاخوری بخرن، اما میگن نع. علتشم چند چیزه که من حدس می‌زنم. یکی که به نظرشون جنبه‌ی تجمل داره و تو اطرافیان ما هنوز همه سر سفره غذا می‌خورن. یکی هم که دوست ندارن برای همچین چیزی هزینه کنن. یکی دیگه هم اینکه میگن جا نداریم و دست‌وپامون تنگ میشه! از همه بهانه‌ترش همین آخریه. آخه واقعا جا داریم. دیگه من دیدم واقعا نیاز دارن و اذعان هم دارن که نیاز دارن، اما زیر بار نمیرن، خودم دست به کار شدم. پیشنهاد دادم امسال همه هدایاشونو، حالا هرکی هر چقدر در نظر داره، بده به من. بقیه‌شم خودم میذارم و یه دست میزوصندلی غذاخوری می‌گیرم. همه هم قبول کردن. از قبل تصمیم داشتم با حقوق این ماه برم مسافرت، ولی دیگه دیدم این بهتره. حالا ایشالا بعد مسافرت هم میرم :) هفته‌ی پیش رفتیم بگیریم، اون رنگی که ما می‌خواستیم آماده نداشت. سفارش دادیم و گفتن دو هفته طول می‌کشه ساختش. تو دورهمی هم برداشتم فاکتورشو تو پاکت کردم دادم دست آقای :))) کمی اظهار ناراحتی کردن، ولی خب خودشون هم می‌دونن، فاطمه، فاطمه است! بخواد کاری بکنه اول و آخر می‌کنه ^__^ چند روز پیش‌تر هم داشتن می‌گفتن خوبه تو سرزوری! خوبه که آدم اینطوری باشه! سرزور یه جورایی معنی خیره‌سر، یک‌دنده و خودرأی میده. آخه دیده‌ن که من رو خواسته‌هام پافشاری می‌کنم، اذیت هم میشن مامان و آقای، از اینکه هر چی هم میگن آخرش کار خودمو می‌کنم، ولی همیشه نتیجه‌ش خوب بوده. همیشه خودشون هم آخرش تصدیق کردن که اینطوری بهتره و کار خوبی کردی. البته همچنان موضوع جدیدی پیش بیاد، نظرشون معمولا متفاوت یا مخالف منه، ولی مثل اون روز که برگردن از دور به گذشته نگاه کنن، میگن که راهو درست رفتم تا حالا و واقعا چی سخت‌تر و در عین حال خوشایندتر از این؟ :)

 

  • نظرات [ ۵ ]
پلڪــــ شیشـہ اے
۱۷ بهمن ۰۱ , ۰۷:۰۷

نه خواهر این چه حرفیه. ممنونتم یک دنیا. 

اون بندگان خدا هیچ اطلاع تخصصی نداشتند. برای همینم چیزی نگفتند.

منشی دکتر هم جواب ندادن. امیدوارم فحش حواله ام نکرده باشن.🙊 ساعت یازده شب پیامک زدم.

پاسخ :

خواهش می‌کنم :)
آها.
نه ایشالا که نکردن. احتمالا براشون طبیعیه.
ن. ..
۱۷ بهمن ۰۱ , ۱۰:۵۶

سلام

قیمتش را بگو لطفا 

پاسخ :

سلام
زیر ده تومن
ن. ..
۱۷ بهمن ۰۱ , ۲۱:۲۰

چند نفره؟ و دقیقا؟ مثلا 9800؟ چهار نفره؟ 

اصلا مدلشو بفرست برام

کجا میتونی بفرستی؟ 

پاسخ :

عزیزم سوالایی به این وضوح و جزئی خوشایندم نیست :)
دقیقا ۹۳۰۰ و ۸ نفره.
لیکن ما از کارگاه سفارش دادیم و قیمتا تو نمایشگاه برای ۶ نفره یازده دوازده بود.
مدلشم بسیار بسیار ساده است، اما عکس نمی‌تونم بفرستم. شاید در آینده لابلای عکسایی که تو وبلاگ میذارم باشن.
:)
نگار
۱۸ بهمن ۰۱ , ۰۰:۴۷

به به مبارک باشه.

پاسخ :

مرسی، سلامت باشی :)
ن. ..
۲۰ بهمن ۰۱ , ۰۷:۲۵

مرگ 

خوشایند نیست و کوفت

خوب میخوام بخرم میخوام بدونم قیمتا اونجا چجوری بوده

یه نمایشگاه زده بودن از تهران میخوام بدونم قیمتا به نسبت مدلا چجوری بوده

وگرنه فضولی زندگی شخصیتو که نمیخوام بکنم دخترجان که 

پاسخ :

واستا یه لینک برات بفرستم دختر جان که
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan