مونولوگ

‌‌

 

پیش‌بینی می‌کنم من اگر ازدواج کنم بسیار بسیار طول خواهد کشید و بسیار بحث‌ها و دعواها و جدل‌ها و گریه‌ها و فریادها از سر خودم و طرف مقابل خواهم گذراند تا پس از آن شاید به یک نقطه‌ی تعادل یا حداقل یک وضعیت قابل‌تحمل برسیم. خب، البته، این احتمال هم خیلی دور نیست که وسط این مسائل یکی خسته شود و عطای هر تخم طلایی که طرف مقابل برایش می‌کند را به لقایش ببخشد.

یک بار جیم‌جیم، وقتی بحثی نبود بینمون، بهم گفت انقدر ویژگی‌ها و سلایق و علایقت توی همممه چیز مقابلِ معمولِ رایجِ جاریِ جامعه است که گاهی فکر می‌کنم شاید عمدی داری مخالفت می‌کنی. بچه که بودم، خانواده هم می‌گفتن بهم. بچه می‌فهمه این چیزا رو؟ البته شاید من می فهمیدم. ولی همون موقع هم با تمام وجود می‌خواستم بهشون بفهمونم این که دارم میگم، واقعا سلیقه‌مه، واقعا عقیده‌مه، واقعا خواست خودمه، نه که چون می‌خوام ساز مخالف بزنم. که اگه اینطوری بود از اونطوری و اینطوری بودن لذت نمی‌بردم، باهاش راحت نبودم، توش آرامش بیشتری نداشتم. ولی نمی‌دونم چطوری میشه چیزیو اثبات کرد. جیم‌جیم علیه‌السلام می‌فرماد تو رفاقت باید سعی کنی بعضی چیزها رو برای طرف مقابلت اثبات کنی. این نشون میده برات مهمه که اون چه فکری در موردت می‌کنه و این یعنی خود اون شخص برات مهمه. اینکه آدم بگه من نمی‌خوام چیزیو واسه‌ت ثابت کنم و هرطور دوست داری فور و قضاوت کن، مال کساییه که آدم میگه ولش کن ارزشی نداره بخوام انرژی بذارم چیزیو بهش توضیح بدم، به درک که چطور فکر می‌کنه. از نظر منم نظرش تا جایی که به مسائل مهم مربوطه درسته، ولی نه اینکه ر به ر آدم بخواد همه چیو توضیح بده که فکر بد یا اشتباهی در موردش نشه.

بیشتر واسه این دارم می‌نویسم که نمی‌خوام بخوابم. یک چیزی درونم هست امشب که مثل اژدها سر می‌کشه و میگه خواب؟ اصلا خواب چی هست؟ اونم من خوابالوی نیازمند به هشت ساعت خواب! که صبح هم باید چهارونیم پاشم.

خب داشتم می‌گفتم. من سرکشم. مثل همین اژدهاهه که گفتم. یک سرکش که تو نگاه دور آروم به نظر می‌رسه. ولی خب سرکشی که شاخ و دم نداره. همین که پدر و مادرم هر کار کردن تو این شش سال نتونستن فقط یک امر، خواهش، توصیه یا هر چی که اسمشو میذارین رو به من بقبولونن و درِ زندگی من همچنان روی یک پاشنه می‌چرخه یعنی سرکشی. حالا کاش دو تا چیز ازم خواسته بودن که می‌تونستم مقایسه کنم بگم مثلا اون یکی رو کم یا زیاد گوش داده‌م. اینکه کافیه کمی احساس کنم تو قید و بند چیزی قرار گرفته‌م که مثل قرقی ازش فرار کنم، حالا می‌خواد کار باشه، خانواده باشه، رابطه‌ی دوستی باشه، یه چیزی مثل مطالعه باشه، یه صفت برجسته باشه، محبت زیاد کسی بهم باشه یا... این یعنی سرکشی.

یه چیزایی تو دنیا هست که حال‌بهم‌زنه. واقعیات زندگیه ها، ولی حالتو بهم می‌زنه. باید بپذیریش، باید اعتراف کنی که اینام تو دنیا هست، ولی همچنان استخوون‌درد می‌گیری از یادآوریش.

 

 

شاید اول که نوشتم فقط شلخته یه چیزایی آوردم رو صفحه و پاراگراف‌های بالا به هم مربوط نبودن تو ذهنم. ولی حالا که می‌بینم هستن، یه چیزی برام روشن شده. اینکه زندگی سخته. زندگی آسون نیست. برای همه سخته. یه سختی عمومی. ولی برای کسی که از منوی دنیا، اغلب دست گذاشته رو چیزایی که بقیه سفارش ندادن، کلا متفاوته جنسش. اینجوریه که این آدما گوشه‌گیری رو انتخاب می‌کنن. روابط سطحی با آدما رو انتخاب می‌کنن. احساسم اینه که بقیه هم واقعا انتخاب‌های خیلی متنوع‌تری دارن در ابتدا، ولی گاهی سختی مرتبط نبودن براشون زیاده. اینه که با کمال میل انتخابشونو تغییر میدن. میگن پلومرغ با مرصع‌پلو چه فرقی داره؟ همین یک ساعت پیش پسته و بادوم خورده‌م، آخرش همه تو معده‌م یکی میشه دیگه. دومی رو انتخاب کنم، راهم از بقیه جدا میشه. پس همون پلومرغ خوبه. بعضی‌هام ولی سختی از دست دادن ارتباطاتشون براشون کمتره تا اینکه بخوان نظرشونو عوض کنن. شایدم نظرشون اشتباه باشه، ولی همونو قایمکی نگهش می‌دارن و تو روی مردم لبخند می‌زنن و زود رد میشن تا مجبور نشن از تفاوت‌ها حرف بزنن یا مجبور شن تغییری ایجاد کنن. انقدر همه چی همیشه تو خودشون بوده و سال‌ها حتی تو آدما عمیق هم نشدن که واقعا دیگه یادشون رفته بقیه جور متفاوتی فکر می‌کنن. حالا این وسط بزنه و یک ارتباط قوی با کسی برقرار کنن. چی میشه؟ بوم! انفجار! تااا بیان اول خودشون بفهمن به چه درجه‌ای "از آدم به دراند!"، بعد اینو طرف مقابل هم بفهمه، بعد تازه سعی کنن خودشونو با هم وفق بدن، می‌دونین چه پدری از دو طرف درمیاد؟ نه والا اگه بدونین. نه بلا اگه بدونین. اینطوریه که من فکر می‌کنم ازدواج نکردن گزینه‌ی خیلی مناسبی برای من باشه. پسر مردم، می‌تونه کنار یکی که بیشتر به آدمیزاد شبیه باشه چالش‌های کمتری رو حل کنه و زودتر به شرایط استیبل برسه. گناه داره طفلک خب.

:)

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan