مونولوگ

‌‌

یه‌کم این روزا

 

یه همکار جدید تو کلینیک اومده که قراره همکار من باشه، یعنی دقیقا کار منو انجام بده و دو نفره میشیم، یعنی بعضی شیفتا من میشم، بعضی شیفتا اون و تعداد شیفتارم قراره افزایش بدن و ظهرها هم تست بگیریم. خوشحالم. شاید شیفتای من کم بشه و یه‌کم زندگی کنم. البته جیم‌جیم میگه به همین خیال خام باش که شیفتاتو کم کنن، واسه‌ت برنامه دارن :| این همکار جدید هم فعلا تازه اومده و هنوز دوره‌ی آموزشی و بعد آزمایشیشه. فک کن، ۴ ماه از شروع کارم گذشته و دارم نیروی جدید آموزش میدم. می‌دونم طبیعیه، ولی برای شخص من، آموزش یعنی از یه آدم بااااسابقه چیزی یاد بگیری، نه از من. فعلا که کلینیک این وظیفه رو به من سپرده.

دیشب کارم تموم شد و این خانم تو اتاق من بود و بیکار نشسته بودیم. من چون نمی‌تونم بیکار بشینم، رفتم پیش جیم‌جیم، چون اونجا همیشه یه کاری برای انجام دادن هست. گفتم همکار جدیدمون هم می‌تونه بیاد اینجا بشینه، تنهاست؟ گفت نع! گفتم باشه و برگشتم پیشش که تنها نباشه. بعدم چون کاری نداشت راهیش کردم بره خونه. برگشتم پیش جیم‌جیم و مشغول شدم. حین کار ازش پرسیدم چرا نذاشتی بیاد تو اتاقت بشینه؟ گفت بیاد اینجا چیکار کنه؟ گفتم خب منم وقتی تازه اومده بودم، همه‌ش همینجا بودم. گفت تو فرق داری،خودتو با هیشکی مقایسه نکن، خب؟ :)

چند روز قبل هم براش، برای جیم‌جیم، تولد گرفتیم. من و خانم میم‌الف. مونده بودیم چیکار کنیم که سوپرایز بشه. یهو میم‌الف گفت به آقای فلانی، دوست جیم‌جیم، بگیم بیاردش کافه که نتونه حدس بزنه ما قراره براش تولد بگیریم. از فکرش خوشم اومد. همین کارو کردیم و با اینکه همچنان فکر می‌کردم فهمیده و می‌دونه، ولی واقعا سوپرایز شد :) براش هدفون گرفته بودیم و از هدیه‌شم خیلی خوشحال شد. گفت تازه هندزفریش خراب شده و می‌خواسته بره بخره.

امروز بیمارستان خیلی شلوغ بود. تا دوازده‌ونیم اونجا بودم. هیچ‌وقت اونجا چای یا چیز دیگه نمی‌خورم، باهاشون صمیمی نیستم. ولی امروز چون خیلی شلوغ بود و دیر تموم کردم، تعارف چایشون رو قبول کردم. ماسکمو برداشتم که چایی بخورم، این خانم عین هی برمی‌گشت نگام می‌کرد و می‌خندید. آخرش گفت چقدددر بدون ماسک فرق داری. با ماسک دقیقا پلیس فتایی، ولی بدون ماسک خوشگل‌تری. نمی‌دونم خوشگل‌تر از پلیس فتا تعریف محسوب میشه یا نه :)) دیروزم تو مترو یه خانمه ازم خواستگاری کرد، امید به زندگیم افزایش پیدا کرد کلا :))) چند سالی بود خواستگاری خیابونی نداشتم. حالا فهمیدم مربوط به ماسک بوده =) منو بگو فک می‌کردم با ماسک بهترم.

 

  • نظرات [ ۳ ]
خانوم معلم
۲۶ مرداد ۰۱ , ۱۶:۲۵

سلام

خیلی عالیه که این‌قدر پر تلاش هستین، و مهربون :)

پاسخ :

سلام
لطف داری :)
ن. ..
۲۶ مرداد ۰۱ , ۱۸:۳۵

عززززززززززززززززززززززیزم فقط به خاطر اونجا که نوشتی منو باش فکر می کردم با ماسک بهترم، امید به زندگیم زیاد شد 

 

می دونی من یادم نمیاد خواستگار اینجوری داشته بوده باشم؟

پاسخ :

شوخی کردم بابا :)) فقط یه‌کم شنگول شدم بهم گفت خوشگل 😂

خواستگاری تو مترو و اتوبوس و خیابون و حرم؟ خب من داشته‌م، ولی جالب نیست اصلا این مدلی به نظر من.
ن. ..
۲۷ مرداد ۰۱ , ۱۱:۳۵

همه شنگول میشن خوب :) طبیعیه 

حالشو ببر

پاسخ :

باعشه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan