مونولوگ

‌‌

کافی یا کامل، مسئله این است

 

دیشب از سفر برگشتم. نمی‌دونم شایدم باید بگم امروز. من که بالاخره نفهمیدم ۱۲ شب مال امشبه یا فردا. خلاصه الان صحبت سفر نیست که من اساسا آدم سفرنامه نوشتن نیستم، برخلاف اینکه آدم ریختن ریز جزئیات زندگی روزمره رو داریه هستم؛ الان صحبت اینه که من امروز نرفتم کلینیک و بهم زنگ زدن که چرا نیومدم. این خیلی حس بدی بهم داد. هنوز تو دوره‌ی کارآموزی هستم و تو تایمی که اونجام هم کار خاصی حتی برای آموزش پیش نمیاد و مدیر اداری هم کلا منو نمی‌بینه. از طرفی هم فردا و پس‌فردا کلینیک تعطیله و از طرف سوم هم فکر نمی‌کردم تاریخ رفت و برگشتم رو انقدر دقیق یادشون باشه و با خودم گفتم از شنبه میرم دیگه. حالا با زنگ زدنش حس بد بی‌مسئولیتی و وظیفه‌نشناسی بهم دست داده و هر چقدر سعی می‌کنم از ذهنم بیرونش کنم، به طور تصاعدی داره افزایش پیدا می کنه و حالا که چند ساعت گذشته یه دل‌آشوبه‌ی بدی دارم. هنوز نفهمیدم چرا بعضی نواقصم تو کار رو می‌تونم راحت بپذیرم و باهاشون کنار بیام، ولی تو بعضی جنبه‌ها حتی حرف کامل و پرفکت نبودن دیوونه‌م می‌کنه. هنوز دسته‌بندی درستی از این جنبه‌ها ندارم و شاید بهتر باشه بشینم درست روشون فکر کنم.

 

 

+ من واقعا دلم می‌خواد سفر که میرم بیام کامل تعریف کنم، ولی تا حالا هر چی سعی کردم نشده. خب تو سفر خیلی چیز برای گفتن هست و من آدم همه یا هیچم. وقت و گاهی حوصله و گاهی کشش ندارم همه چیز رو تعریف کنم، پس هیچ چیز رو تعریف نمی‌کنم :) فکر کنم قضیه همینه :)

 

  • نظرات [ ۰ ]
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan