مونولوگ

‌‌

پیدا کنید پرتقال‌فروش را

 

حرف ندارم بزنم. ای بابا. دلم می‌خواد حرف بزنم، یا اینجا بنویسم، ولی نه حرفم میاد نه پستم :| یعنی چیز قابل عرضی نیست. حرف جدیدی نیست. روزها اصلا یکنواخت نیست، ولی قابل گفتن هم نیست. یعنی قابل‌گفتن‌ها جدید نیست و جدیدها قابل‌گفتن نیست. به شصت‌ودو روش مختلف گفتم دیگه اه. حالا که گفتم حرفی برای گفتن ندارم و حرفام گفتنی نیست و گفتنی‌ها حرف نیست، بگم که خیلی کم‌اشتها شدم. دیروز صبح دو تا تخم‌مرغ نیمرو کردم، یه دونه‌شو با یه‌کم (شاید سه قاشق) پوره‌ی سیب‌زمینی مخلوط کردم، ساندویچ کردم و به عنوان نهار گذاشتم تو کیفم. اون یه دونه نیمروی باقیمونده رو هم همون صبحانه خوردم و رفتم سر کار. ساعت چهار کار اولم تموم شد و پنج رسیدم کار دوم. اون ساندویچه رو به عنوان نهار و شام خوردم. شب که برگشتم دیگه شام نخوردم. امروز صبح هم سه تا تخم‌مرغ آبپز کردم بردم سر کار به عنوان صبحانه. همون سه تا رو بدون نون خوردم. نهار هم چهار پنج لقمه آبگوشت، بدون گوشت. یعنی بذار بشمرم، از دیروز صبح تا حالا و احتمالا تا فرداصبح که بشه چهل‌وهشت ساعت، منی که نه رژیمم نه کم‌خوراک، پنج تا تخم‌مرغ و نصف نون لواش تهرانی (چون ما اینجا یه مدل نون لواش دیگه هم داریم که قطر و ضخامتش بیشتره) و سه قاشق سیب‌زمینی و چهار لقمه نون ترید‌شده تو آبگوشت خوردم و الان هم اشتها ندارم و می‌دونم برم خونه اگه غذا خیلی خوشمزه نباشه چیزی نمی‌خورم. خواهر نامردمم امشب، یعنی شبی که من سر کارم، مهمونی گرفته :( دوست داشتم برم مهمونی خب. حالا درسته من هر شب سر کارم، ولی بازم دلیل نمیشه بدون من مهمونی بگیرن که :|

 

  • نظرات [ ۴ ]
دچارِ فیش‌نگار
۱۷ آذر ۰۰ , ۲۰:۴۵

وبتون داره میره به سمت فودبلاگری از نوع خاص خودتون

حامد سپهر
۱۸ آذر ۰۰ , ۱۲:۳۸

اینهمه کار بدون هیچ تفریحی واقعا لازمه!!؟؟

پاسخ :

نه واقعا لازم نیست. صحبت کردم در مورد رها کردن یکیشون، ولی هنوز به نتیجه نرسیدیم.
س _ پور اسد
۱۸ آذر ۰۰ , ۱۳:۴۸

سلام ... این نقطه ایست که غالبا" اکثر وبلاگ نویسها روزی به آن می رسند؟ که یا حال نوشتن ندارند یا چیزی برای عرضه ... البته موقت است و باکمی کم کاری و استراحت هم اشتهای خوردنتان بر می گردد و هم اشتهای نوشتن ! امیدوارم که برای سرکارعالی چنین باشد...

وفقکم

پ.ن:

پرتقال فروش هم اگر وانتی باشد، بزودی از کوچه تان رد می شود و اگر مغازه دار باشد سرکوچه باید باشد معمولا" ... :))

پاسخ :

سلام
فک کنم بله همه می‌رسن، ولی خب الان من جزءشون نیستم. چون حال نوشتن دارم، چیز نوشتنی هم دارم، ولی نمی‌خوام بنویسم.
خیلی ممنون :)

پرتقال‌فروش گم شده، نیست کلا :)
هـیوا .
۱۸ آذر ۰۰ , ۲۳:۵۶

کار و خستگی، فکر میکنم دلیل بی اشتهایی شما باشه

آدم گاهی وقتا خیلی هم گشنشه اما حال نداره غذا بخوره!

من شده خیلی گشنم بوده و یه مقدار غذا که خوردم چون حال نداشتم ترجیح دادم کنار بکشم :|

پاسخ :

نه دلیلش پرتقال‌فروشه :))) یعنی یه دلیل پرت!
دقیقا. بعضی وقت‌ها حتی از زور گرسنگی آدم تهوع می‌گیره ولی نمی‌تونه چیزی بخوره. یه کار سخت و طاقت‌فرسا میاد به نظرش!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan