مونولوگ

‌‌

Day 3

 

Day 3: A memory

 

ماه رمضون سه سال پیش، با همکارم که دختر مثبت سی و منفی چهل ساله‌ای بود و من هیچ‌وقت نپرسیدم دقیقا چند سالشه و من ۲۴ ساله بودم و حداقل اقل ۱۰ سال اختلاف سنی داشتیم، رفتم سفر، قم و کاشان. رفت و برگشت با قطار بود و هتل معمولی‌ای هم رزرو کرده بودیم. قم حالا به هر حال، ولی تو رفتن به کاشان و یه آبشاری که همون دور و اطراف بود و اسمش یادم نیست، کمی به مشکل خوردیم و تو غرفه‌های گلاب‌گیری کاشان بحثی کردیم که طی دو سال همکاری نکرده بودیم. عمدتا برنامه‌ریزی با من بود و حتی ساعت انجام کارها و رفت‌وآمد رو هم مشخص می‌کردم و توقع داشتم همه چیز طبق برنامه پیش بره. وقتی این اتفاق نمی‌افتاد، حس می‌کردم برنامه‌های بعدی بهم ریخته، باز دوباره برنامه رو درست می‌کردم، باز می‌دیدم توی عمل انجام نمیشه. خب اگر به خودم می‌بود با تقریب خوبی برنامه رو اجرا می‌کردم و درک نمی‌کردم چرا وقتی میشه ۵ تا برنامه رو به خوبی تو یه روز جا داد، با بی‌نظمی ۳ تا برنامه رو نصفه نیمه انجام بدیم. خلاصه هر دو حسابی اعصابمون خرد بود تو کاشان. داشتم فکر می‌کردم دیگه رفتن به اون آبشار چه فایده و لذتی خواهد داشت. اما نمی‌دونم چطور شد وقتی رسیدیم اونجا، هر دو حالمون خوب شد و خودبه‌خود آشتی شدیم و اتفاقا اون آبشار خیلی کیف داد. یک فلافل خوشمزه هم همونجا خوردیم و تو راه برگشت به قم هم اتوبوس خوب و راحتی نشستیم و بارون هم شروع به باریدن کرد و سفر به خوبی تموم شد.

نمی‌دونم چطور به این خاطره رسیدم. اما به نظرم سفر، خیلی فرصت خوبی برای رشد روابط، رشد شخصیت، توسعه‌ی مساحت فکری، بلوغ اجتماعی و عقلی و خیلی چیزهای دیگه است. کاش همون‌طور که همیشه‌ی همیشه سفر جزء تصوراتم از زندگی بزرگسالیم بوده، امکان داشتم زیاد سفر کنم. زندگی بزرگسالیم و خصوصا دوران سرزندگیم، خوش‌بینانه بخوام نگاه کنم، یک سومش گذشته. اما من نسبت به دو سوم دیگه‌ش هم خوش‌بینم :)

 

  • نظرات [ ۴ ]
هـی وا
۰۹ فروردين ۰۰ , ۰۵:۱۸

یاد این حرف افتادم که اگه کسیو میخای بشناسی باهاش مسافرت برو

پاسخ :

حرف درستیه، یکی از جاهایی که خوب میشه بشناسی طرف رو، سفره.
من ...
۰۹ فروردين ۰۰ , ۰۵:۵۲

wowww

نگفته بودی سفر تنهایی هم میری خانوم تسنیم‎;)‎

پس این مرحله برای شما باز شده😁

خوش بسعادتتون😍

پاسخ :

عه خبر نداشتی؟ قبلا هم در موردش نوشته بودم :)

ب ر ب ب! خوش به سعادت من یا شما که بیشتر در سفری تا در حضر؟
من ...
۰۹ فروردين ۰۰ , ۱۳:۴۳

مطمئنی با همین اطلاعات نوشته بودی؟ یعنی گفتی با دوستم رفتم سفر؟

باور کن من تا حالا سفر تفریحی اینگونه با برنامه ریزی شخصی و رزرو مکان  با یه دوست تجربه نکردم!

نزدیکترین تجربه من به همچین چیزی فقط دو بار بوده که با دو تا دوست بلاگر زمان دو تا از سفرهامو هماهنگ کردم که یکی دو روزش رو با هم بگذرونیم وگرنه اصلا در این حد تا حالا نداشتم😍

پاسخ :

رفتم پست‌هاشو پیدا کردم. از حالت پیش‌نویس درآوردمشون، اینجا. خیلی واضح ننوشته بودم ظاهرا.
آخه خب انجامش برات کاری نداره. ولی از بس میری سفر، فکر کنم این شکلی یا اون شکلی رفتن برات فرقی نداشته باشه :)
میگم یکی از اون بلاگرا رو من نمی شناسم؟ :)
من ...
۰۹ فروردين ۰۰ , ۱۵:۰۰

آره واضح نگفتی دو نفری رفتین عشق و حال‎;)‎ تازه برعکس الان انگار از نتیجه چندان هم راضی نبودی😁 اثرات سه سال خاک خوردن عواطفه انگار‎(:‎

انجامش🤔

مثلا نصف شب احیای شب قدر حرم حضرت معصومه رو نشون میداد و خیلی دلم خواست الان یه گوشه صحن عتیق میبودم، صبح پست چالش تو رو خوندم، سرظهرم دوست ساکن قمم زنگ زد گفت پاشو بیا زیارت‎(:‎ تا همینجا انجام دادم سفرمو😁

من احتمالا برای سفر فقط در زمان مناسب در محیط مناسب بودم:))))))

 

نمیدونم دقیق بشناسی یا نه😁 یه بلاگری بود که مثل ماهی لیز میخورد از دستت میرفت باید شب کنار در ورودی حرم به چنگ می آوردیش😁

فکر کنم هیچوقت بهت نگفتم صبح روزی که از تو رفتی مهمترین چرخش زندگی من رقم خورد‎ و نتونستم هیچوقت درباره اش توی فعلا بنویسم...

پاسخ :

آره انگار اون موقع بیشتر منفی‌ها می‌دیدم. اما الان که بهش فکر می‌کنم یه هاله‌ای از مشکلات تو یه سفر خوب می‌بینم 😁 عجیبه واقعا :))
خوبه پس، خیلی مناسباتت با اون بالا خوبه ;)

نه، حتما خیلی مهم بوده، چون نه گفتی، نه نوشتی. ان‌شاءالله که چرخش خوبی بوده. من نمی‌دونم چرا زندگی من هیچ علاقه‌ای به چرخیدن و پیچیدن و نقطه‌ی عطف ایجاد کردن نداره :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan