مونولوگ

‌‌

.می‌زنم درازنشست حتما امروز ،ضمنا

 

.بنویسم روز هر بخوام ممکنه (: می‌دادم پز یه‌کم لااقل ،می‌فهمیدم زودتر کاش .بوده بزرگ آشنا و دوست و فامیل نظر تو چقدر ،بودم شاغل سالی چند من اینکه فهمیدم تازگی‌ها ولی .بالاخره میشه چیزی یه هم نشد ،شد شد .اینا و پرستیژ و برابری و کار و دنیا بابای گور گفتم ،زدن در اون و در این از بعد هم باز من که اینه مهم ،نیست مهم اصلا اینا حالا .قفله که کنید قبول ولی ،نیست قفل ،بله ،بله .کردن قفل درشم و گذاشتن بیرون اون رو دنیا جالب کارهای چرا می‌کنم فکر همیشه و .بیشتره هم بقیه از گاهی جمهوری این به اشتیاقم البته .برابری جمهوری ،آزادی ،استقلال ،میرم خاصی سمت به دارم خواهی‌نخواهی خانم‌ها احساسات طغیان تو می‌کنم حس گاهی .نباشم محتاج بهش هم روانی لحاظ از شاید حتی .ندارم مبرم احتیاج کار به من که واضحه .نمی‌گردم دیگه و میشم سرخورده ،کار دنبال گشتن ،می‌کنم دارم که کاری از وقت اون .می‌گیرمش خودم من ، بده من به نمی‌خواد کسی البته که می‌کنم دریافت اکناف و اطراف از تحقیر حس مقداری می‌کردم کار دنبال دارم هروقت ،به‌هرحال ?بزرگن خیلی بگن تا میدن نشون فروتنی بزرگ‌ها و بزرگن بگن می‌کنن سعی کوچیک‌ها چرا ?باشن بزرگ دارن دوست و باشن کوچیک ندارن دوست آدم‌ها چرا . داره سؤال جای باشم (حقیر) کوچیک ندارم دوست چرا اینکه حالا .تحقیره حس ،میده آزار زندگی تو منو که چیزی بدترین شاید ،می‌دونین .نکرد بهم کمکی رفتن کما به .شده مبارکم خاطر آزردگی باعث این .نمی‌زنم درازنشست که هست روز چند

 

  • نظرات [ ۱۵ ]
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۱۴ مهر ۹۹ , ۰۹:۲۳

چرا از این وری؟ :/

توی رمان "پاییز فصل آخر سال است" یه جایی میگه: نمی‌دانم این "چیزی شدن" را چه کسی در دهان ما انداخت؟ از کِی فکر کردیم باید کسی شویم یا کاری کنیم؟"

پاسخ :

خوبه که :)
کاش لااقل یه چیزی، کسی می‌شدیم انقد این تو ذهن و دهنمونه.
میرزا مهدی
۱۴ مهر ۹۹ , ۰۹:۳۰

شدن چیده اول به آخر از کلمات که نوشتیش اینطوری یا میشه دیده اینطوری من برای مطلبت نمیدونم سلام

 

 

 

سلام نمیدونم مطلبت برای من اینطوری دیده میشه یا اینطوری نوشتیش که کلمات از آخر به اول چیده شدن

پاسخ :

سلام
بدانید و آگاه باشید که اینجانب خودم همین‌طوری نوشتم.
میرزا مهدی
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۱:۰۳

پس خیلی هنرمندید و خوش اعصاب. به اعصاب و روانت غبطه خوردم D:

جدی گفتما

پاسخ :

هنرمند رو اشتباه گفتید، خوش‌اعصاب رو هم اگه باحوصله معنی کنیم، اون‌وقت تقریبا درسته :)
مدل‌های دیگه‌ای هم دوست دارم بنویسم، بدون اسپیس، حروف معکوس و... ولی خب خواننده‌آزاری هم حدی داره :)) سالی یه بار فقط :)
میرزا مهدی
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۱:۱۸

پس سال دیگه همین موقع باز میام وبلاگت رو میخونم

پاسخ :

دست شما درد نکنه، منتظرم :)
Jesse Blueman
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۱:۳۳

نکنید اینکارارو با ما اعصابمون نمیکشهD:

پاسخ :

محض تنوع بد نیست، تازه حتی برعکس باعث تمدد اعصاب هم میشه :)
^_^ khakestari
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۴:۴۰

تسنیم چقدرررر ایده این پستت رو دوست داشتم....خیلی باحالی دختر....خوشمان امد

پاسخ :

(((: آمد خوشتان که خوشحالم
D: باشن کرده امتحانش خودشون حالا تا همه و باشه معمولی خیلی می‌کردم فکر ،جالب چه ?واقعا
مریم بانو
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۵:۲۴

مغزم رگ به رگ شد:))

 

ولی خوب بود

پاسخ :

من همیشه پست‌های تو رو می‌خونم کیف می‌کنم :)
خوشحالم یه‌بار تو هم خوشت اومده :)
دست ها
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۶:۴۴

میدونی اینکه فکر میکنیم ما به کار نیاز مبرم نداریم خیلیاش برمیگرده به تربیتمون به عنوان یه دختر... این روزا من خیلی به این فکر میکنم هدفم از کار کردن چیه!

پاسخ :

آره، احتمالا دلیلش اینه که میگم نونم حاضر، آبم حاضر، بی‌منت؛ مجبورم برم منت سرکارگر رو تحمل کنم؟ :)) (چیزی که گرچه کسی بهم نگفته، ولی در نحوه‌ی مواجهه‌شون مشهوده)
ولی می‌دونی من حتی متوجه دلیلم واسه کار کردن نمیشم. حداقل تا امروز دلایل دیگه‌مو غیر از علاقه‌م به رشته‌م کشف نکردم. دارم به دلیل اونایی که به کارشون علاقه هم ندارن شک می‌کنم. آیا این افتادن از اونور بوم نیست؟ اینکه داریم مدل تربیت رو دقیقا معکوس می‌کنیم و همه سعی می‌کنن از این تربیت جدید استثنا نشن 🤔
مریم بانو
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۶:۴۷

من همیشه میخونمت و خوشم میاد انقدر بابرنامه ای وقعا غبطه میخورم به زرنگ بودنت

 

ولی چندوقته برات کامنت ندادم دیدم عصبانی به نظرمیرسی ترسیدم شوخی کنم بزنی شل وپلم کنی:))))

 

اصولا خودم وقتی ازچیزی ناارحتم مخصوصا وقتی عامل ناراحتی خودم باشم دلم میخواد یکیو خفه کنم!

 

:)

پاسخ :

جل‌الخالق! اینایی که میگی احتمالا ناشی از اینه که من دو سه سالی ازت بزرگترم :)) منم خیلی وقتا فک کردم فلانی چه سیستم خوبی داره، چقد تو فلان حیطه مسلطه و... بعد دیدم خودم که به سن اون رسیدم همون‌طوری شدم :))
و البته الان هرچی فک می‌کنم به نتیجه نمی‌رسم که این برداشت‌ها مال چه حرفایی بوده که زدم 🤔

عصبانی نیستم، کلافه‌ام. دقیقا مثل کلاف پیچیده‌م به خودم.
نه، جواب شوخی رو با خشونت نمیدم، نهایتش باهام دست بدی دستتو می‌پیچونم :d

دست ها
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۷:۲۷

منظورتو از اونور بوم افتادن نفهمیدم

پاسخ :

منظورم جویه که سال‌های اخیر ایجاد شده و خانما تصور اینو دارن که اگه نرن سر کار، پول درنیارن، مستقل نشن، سرشون کلاه رفته و از جامعه عقب افتادن. اینه که ترجیح میدن اون بیرون باشن، حالا هر کاری بود. واقعا چند درصد درست حسابی می‌دونن دلیل کار کردنشون چیه؟ همون‌طور که سال‌ها بهمون گفتن جای زن تو خونه است و گوش کردیم، حالام دارن میگن زن باید بره بیرون و گوش می‌کنیم.
مریم بانو
۱۴ مهر ۹۹ , ۱۷:۲۸

همون کلافه بنظرمیای

 

منم کلافه ام 

 

پاسخ :

می‌دونی الان جوابمو دوباره خوندم. جوری جواب دادم انگار اتهامات وارده رو پذیرفتم!
ولی در اصل چیزی که تو ذهنمه اینه که اینا از پشت مانیتور اینطور به نظر میاد :))
تازه شما خودت کم خفن نیستی واسه ما، اون ته‌دیگ کنجدیت هنوز یادم هست :)))
دست ها
۱۴ مهر ۹۹ , ۲۳:۲۰

آهان آره موافقم کلا اینکه یه جریان راه میفوته و همه بدون ذره‌ای فکر کردن دنبالش می‌کنن جالب نیست... یه جوری میشه که اگه انجام ندی احساس می‌کنی عقب افتادی

پاسخ :

بعد اینکه بخوایم به هر ترتیبی اون بیرون باشیم، ممکنه به قیمت عزت‌نفسمون تموم بشه.
پا ییز
۱۵ مهر ۹۹ , ۱۰:۴۱

یعنی دیروز تو شیفت نشستم به برعکس خوندن اینها

پاسخ :

سخت بود؟ نچ :)
پیمان کرامتی
۱۶ مهر ۹۹ , ۱۳:۲۷

فقط میدونم سخته

و تاحدی درک میکنم

بالانسش کن فقط

پاسخ :

🤔 با اینکه متوجه نشدم چیو بالانس کنم، ولی باشه سعی می‌کنم :))
هوپ ...
۱۷ مهر ۹۹ , ۲۲:۱۲

:-//

فک کردم سیستم بیان ریخته بهم، قبل اینکه دوباره بارگذاری کنم صفحه ات رو دیدم پست قبلیت اکیه، گفتم پس رمزی نوشتی، دو خط اول رو خوندم جملات نظم نداشت، خواستم بیام رمزشو تو کامنتا پیدا کنم ولی صبوری کردم و از اخر خوندم. جالب بود!

 

و اما درباره شغل... مگه حتما باید برای پول و نیاز مبرم دنبال کار بود؟ این مستقل شدنی که دنبالش میاد و سازندگی هایی که در پی داره رو خودت تجربه کردی قبلا دیگه.

پاسخ :

آفرین که صبوری کردی و خودت به جواب رسیدی :-)

آره به نظرم باید به کار نیاز داشت تا انجامش داد. حالا یکی به پولش نیاز داره، یکی به استقلالش، یکی از نظر روحی به کار وابسته است و اگه بیرون نره افسرده میشه، یکی بهش علاقه داره.
یکی هم مثل من می‌خواد جنبه‌های مختلف زندگیشو با هم رشد بده (که چی بشه؟)، خودشو می‌فرسته بره دنبال کار بگرده :)) ولی هنوز نمی‌دونه واقعا این نیاز مبرمی هست؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan