مونولوگ

‌‌

یا شافی من استشفاه...


صبح با برادرم رفتم بیمارستان. ماشین چپ کرده، ضربه به سر، سردرد و تهوع... کلی اصرار کردم تا راضی شد بریم بیمارستان. سی‌تی نرمال بود، دو ساعت تحت نظر و تمام. شکر خدا.
بعد، از حال یکی از همسایه‌های وبلاگی باخبر شدم. حقیقتا به اندازه‌ی برادرم، نگران حالشون شدم. با این تفاوت که این نگرانی همچنان هست. خدا به همه رحم کنه. به دل پدر و مادرشون.

اون روزی که رضایت‌نامه‌ی عضویت در فضای مجازی رو امضا می‌کردیم، حواسمون نبود که اینجا برامون شبیه خونه میشه. حواسمون نبود ممکنه اینجا غم ببینیم، استرس بگیریم، ناراحت بشیم، گریه‌مون بگیره. وگرنه چطور ممکن بود قبول کنیم و خانواده‌مون رو به اندازه‌ی دنیا گسترش بدیم؟ چطور ممکن بود خودمون رو بند کنیم به تک‌تک این آدم‌ها؟ که مثل پدر، مادر، خواهر، برادرمون باهاشون اختلاف سلیقه و عقیده داریم، ولی بهشون محبت هم داریم؟ با هم بحث می‌کنیم، اما بعدش نگرانیم که اذیت نشده باشن با حرفمون؟ حالا حتی اگه بخوایم بریم هم، مثل این می‌مونه که خونه‌مون رو ترک کنیم. یه چیزی همیشه پشت سرمون باقی می‌مونه...

در حق هم دعا کنیم.

  • نظرات [ ۱۰ ]
بیست و دو
۲۱ اسفند ۹۸ , ۲۲:۰۷

برای من که واقعا وبلاگ خونمه...

پاسخ :

نباید از اول قبول می‌کردیم...
پا ییز
۲۱ اسفند ۹۸ , ۲۲:۱۹

خدایا خواهش می کنم خواهش می کنم خواهش می کنم پشت و پناه همه باش مخصوصا ایشون 🙏 خدایا لطف کن و رحم کن 

پاسخ :

خدایا منم خواهش می‌کنم
^_^ khakestari
۲۱ اسفند ۹۸ , ۲۲:۲۸

خودت خوبی تسنیم جون؟

ای بابا

خسارت مالی در چه حد بوده؟ماشین داغون شده یعنی؟

خداروشکر که بخیر گذشته

 

منم الان برای یکی از بلاگرا ناراحت شدم :( گریه کردم....خدا کنه خوب بشه

واقعا ادم نمیدونست انقدر روابطمون درعین دور بودن نزدیک میشه

پاسخ :

خوبم. نباید بگم، ولی میگم که خیلی گرفته‌م.
خسارت مالی نداشته. یه سری وسایل تو نیسان بار زده، راننده بی‌احتیاطی کرده و چپ کردن. چیزی نشده خدا رو شکر.

خوب میشه ان‌شاءالله، ان‌شاءالله
محمود بنائی
۲۱ اسفند ۹۸ , ۲۳:۲۶

خدایا خودت به ما بنده های عاجز و ناتوانت رحم کن، خدایا اونایی که روی تخت بیمارستان هستن شفا بده، خدایا به همه زنان و مردانی که توی این روزهای سخت دارن جانفشانی میکنن و زحمت میکشن کمک کن. 

پاسخ :

خدایا، لطفا این دعاها رو برآورده کن
^_^ khakestari
۲۲ اسفند ۹۸ , ۰۱:۴۴

اهان خب خداروشکر

فکر کردم با ماشین خودتون بوده

خیلی مراقب خودت باش تسنیم....ما همین یه دونه تسنیم رو داریماااا....تازه تو انگار یانگوم خونتون هستی :)))

 

+همه گرفته ایم.این روزا هر روز من تپش قلب دارم...

پاسخ :

عزیزم :) من هیچ طوریم نیست، هیچ طوریمم نمیشه. روحی هم خوبم، دونت ووری ^_*

+ می‌دونم نگرانی برای همه هست، ولی ما خوش‌بینیم. من که خوش‌بینم :) آخرش همه چی خوب میشه :) آروم باش عزیزم :)
دچارِ فیش‌نگار
۲۲ اسفند ۹۸ , ۱۰:۰۴

خوب میشه عامو :) سردرد که چیزی نیست

هایـ تن
۲۲ اسفند ۹۸ , ۲۱:۵۹

خدا رو شکر که حال برادرتون خوبه، بهش بگین چقدر براتون اهمیت داره و به خاطر شما هم که شده بیشتر مواظب خودش باشه، یه بار هم یه برادرتون انگشتش رو بریده بود. به نظرم می‌تونست به اون راننده بگه بیشتر احتیاط کنه. منم نگران اون بنده خدا شدم یعنی نمی‌دونستم حالشون خوب نیست از کامنتا فهمیدم. ان‌شالله روحیه‌شون بالا باشه از عهده‌ش بربیان. به هر حال شمام تو این مدت کمتر بیرون برین، حرم و اینا رو می‌گم. یه مدت خانواده رو تا جایی که می‌تونید تو خونه نگه دارید. 

پاسخ :

ممنونم. آره خدا رو شکر به خیر گذشته. اهمیت هم با اصرار و همراهی و اینا حتما خودش می‌فهمه دیگه :)) نمی‌دونم، یه‌کم سخته برم بگم بهش =)
آره اونم یکی دیگه از برادرهام بود، جراحی کرد خوب شد. برادر وسطی هم چند ماه پیش با موتور تصادف کرد، پاش آسیب دید و... کلا کلکسیونی از بلایای غیرطبیعی کم‌خطر رو داریم ما :)
من هم نمی‌دونستم. در واقع ایشون قبلا واضح نگفته بود چه بیماری‌هایی داره. الان این وضعیت هم رو اونا سوار شده، نگران شدیم. امیدواریم خدا به خیر بگذرونه.
من واقعا تا دیروز هوای بیماری بهم نرسیده بود. تو خونه بودم و کرونا یه چیزی بود تو سایت‌ها و کانال‌ها و وبلاگ‌ها. دیروز اول که رفتیم بیمارستان‌های مختلف و کیس‌هاشو دیدم، بعد هم وبلاگ کویر رو خوندم. اصلا حس کردم چقدر ساده همه چی می‌تونه استپ بشه. دنیای ذهن به این گستردگی، یک هزارم، یک میلیونمش هم نمی‌تونیم تو ارتباطاتمون ابراز کنیم. بعد ناگهان همه‌شون غیب میشن! اونم با مثلا یه بیرون رفتن ساده، یه خرید ساده، یه دست دادن ساده. نمی‌دونم الان باید به پوچی برسم یا به خدا :/
حرم انقدر خلوته که واقعا آدم وسوسه میشه بره. در مخیله‌م هم نمی‌گنجید در عصر جمهوری اسلامی این اتفاق بیفته. خود نفس تو حرم بودن، به خاطر خلوتیش به خصوص تو ساعات خاص، احتمالش کمه باعث انتقال بیماری بشه. مخصوصا که به ضریح و در و دیوار هم دست نزنیم و فقط کوتاه، یه دعایی بخونیم برگردیم. ولی مسیر هست و کلا تمرد از این وظیفه‌ی تو خونه موندن هم یه‌جوری انگار بقیه رو تشویق به بیرون اومدن می‌کنه. مردها ولی سرشون هم بره، سرکارشون رو میرن :|

به سلامتی به اندازه‌ی یک پست نوشتم 😁
serek Khatoon
۰۱ فروردين ۹۹ , ۲۲:۵۵

دقیقا به خاطر همینه که بر‌گشتم 😊

پاسخ :

جرأت نمی‌کنم چیزی بهت بگم یا بزنمت، می‌ترسم ماموراتو بفرستی بیان ببرنم زندان 😁 وگرنه... :)))
من مدت زیادیه که همه رو قطع دنبال زدم و سعی می‌کنم اگه کسی برام مهمه، آدرسشو یه جور دیگه نگه دارم و لازم نباشه سر زدن بهشون رو بیان هی یادآودی کنه بهم. حالا باور بکنی یا نه، آخرین بار تو اسفند اومدم به وبلاگت سر زدم، اون جمله‌ی "در دنیای وبلاگ‌نویسی دیگر به نوشتن ادامه نخواهم داد" چنان کوبنده و فتواطور بود که وقتی دو روز پیش دوباره یادت افتادم و اومدم آدرستو بزنم، منصرفم کرد. دقیقا همون لحن کوبنده.

ولی چه اسفند با برکتی بود، تبارک اومد، تو اومدی، کرونا اومد... دیگه باید منتظر چی باشیم؟ 😂
serek Khatoon
۰۲ فروردين ۹۹ , ۱۶:۱۱

خیلی ممنون که منو با کرونا در یک مرتبه قرار دادی😂😂😂😂😅

لحنم شاید کوبنده باشه

اما دلم خیلی نرمه 😉❤️

پاسخ :

نه ببین، من قرار ندادم. خودتون یه زمانو انتخاب کردین. بنابراین تو یه گروه قرار می‌گیرین 😁😁
لحن و دلت را گوربان :)
serek Khatoon
۰۲ فروردين ۹۹ , ۱۹:۴۷

😂🥰😍❤️😘 سلامت باشی

پاسخ :

😊🌺🌺🌺
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan