خدایا نمیخوام غر بزنم و ناشکری کنم.
میدونم موقعیت الان من برای خیلیها حسرتآوره.
میدونم توقع نداشتم بتونم تو این کشور کار گیر بیارم.
میدونم این اول راهه و تا وقتی من به حرفهی اصلی خودم مشغول بشم راه درازه و من باید صبور باشم.
میدونم همیشه بیشتر از تمام اطرافیانم هوای منو داشتی.
میدونم اتفاقات خوب مکرر زندگیم رو بدون تلاش و فقط هدیه از طرف خودت دارم.
.
.
.
خدایا به خودت قسم با این نیت اومدم اینجا که نق بزنم و گله کنم، ولی وقتی میدونمها رو ردیف کردم خجالت کشیدم.
سعی میکنم فراموش کنم که امشب گریه کردم، اونم جلوی چند تا مردِ هفت پشت غریبه.
سعی میکنم برام بیاهمیت بشه درشت صحبت کردن مریض رو.
سعی میکنم از این به بعد انقد زود از بیاحترامیها ناراحت نشم.
سعی میکنم از کارم و محل کارم و صندلیای که الان روش نشستم بیزار نباشم.
سعی میکنم فقط دعا کنم که زودتر یا بیکار بشم یا کاری با شرایط ایدهآلم بذاری جلوم... چون میدونم هنوز هوامو داری و باز هم بهترینها رو برام رقم میزنی.
- تاریخ : سه شنبه ۱۸ آبان ۹۵
- ساعت : ۰۰ : ۲۸
- نظرات [ ۲ ]