مونولوگ

‌‌

امروز

از دیشب حالم بده. نصف شب از لرز و تهوع بیدار شدم، استفراغ کردم و با سه لا پتو خوابیدم.
صبحانه نتونستم بخورم. با مامان و آقای و هدهد رفتیم بیرون دسته‌ها رو ببینیم. هر چند قدم چیزی تعارف می‌کردن. فقط دوتا چای و یه خرما خوردم و استثناءً قرص، که هیچوقت نمی‌خورم.
دسته‌ی هم‌وطن‌ها رو دیدیم به چه طویلی! فقط سینه می‌زدن. طبل و سنج و زنجیر نداشتن و چون اینطوری صداشون تو صدای بقیه‌ی دسته‌ها گم می‌شد، با پرچم‌های متعدد که جلوی دسته قرار گرفته بودن فاصله‌شون با دسته‌ی قبلی رو حفظ می‌کردن تا صدای طبل اون‌ها کم بشه. واقعا دسته‌ی قشنگی بود، چون یه جور خاصی سینه می‌زدن همه ازشون فیلم می‌گرفتن. من گوشیمو تو ماشین جا گذاشته بودم.
ظهر جایی دعوت بودیم. حالم هیچ خوش نبود. گفتم منو ببرین خونه گوش ندادن. رفتیم نذری رو. اینا هرسال ظهر عاشورا ما رو دعوت می‌کنن. بعضی سال‌ها نمیریم. یه مقدار باکلاس تشریف دارن و با عادت ساده‌زیستی ما خیلی جور نیست. شله داشتن و من نصف بشقاب خوردم فقط. گلاب به روتون همونم نزدیک بود بالا بیارم.
اومدیم خونه و افتادم تا شب! باز شب دعوت بودیم. هررررچی گفتم دست از سر کچل من بردارین، من نمیام، قبول نکردن و باز راهی شدیم. اونجام نه تونستم روضه‌ی درست‌حسابی گوش بدم نه نوحه، چون واقعا حالم بد بود. شام هم لب نزدم.
تو راه برگشت پنچر شدیم. پیاده شدم ببینم آقای چیکار می‌کنن یاد بگیرم که اگه یه روز ماشین خریدم، ماشینم تو بیابون پنچر شد و هیچکس نبود کمکم کنه بدونم چیکار کنم :)
الانم همینجور بی‌حال افتادم و امیدوارم تا صبح خوب بشم، چون فردا یه تجربه‌ی جدید تو درمانگاه منتظرمه ان‌شاءالله :)

  • نظرات [ ۵ ]

امشب

امشب شهادت‌نامه‌ی عشاق امضا می‌شود...

  • نظرات [ ۲ ]

کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم

نتم تموم شده و با نت مودم هم حال اومدن ندارم. ته مونده‌ی حقوقم رو هم دیروز خرج کردم با خوشحالی:) تا ماه بعد نت نخواهم داشت همچنان.

عاشورا عصر و شب شیفت بودم که ضد حال بود. فکر میکردم کلا نمیشه برم دسته‌ها رو ببینم ولی رفتیم، بعد آقاجون رسوندنم. خیلی دوست داشتم دسته‌ی هم‌وطن‌ها رو ببینم که دو تا خوبش رو دیدم. اینا اصلا طبل و سنج و حتی زنجیر ندارن. صرفا سینه میزنن. از طبل و صداهای بلند و اکثرا اصوات جوگیرانه و... خوشم نمیاد. سینه هم برای حفظ نظم و وحدت!

بر خلاف تمام عصرهای کاریم، درمانگاه عاشورا فوق شلوغ بود. انگار همه بجای عزاداری مریض شدن اومدن درمانگاه! حتی از شب‌های شلوغ دکتر ع هم شلوغ‌تر بود.

قصد بین الحرمین داریم برای اربعین، خانوادگی. ان‌شاالله خدا قسمت کنه. من تا حالا نرفتم و مهندس، بقیه رفتن. فردا میرم دنبال ویزا و کاراش ان‌شاالله.

  • نظرات [ ۰ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan