مونولوگ

‌‌

‌‌

دل من گرفته زینجا

هوس سفر نداری

ز غبار این بیابان؟


  • نظرات [ ۵ ]

من و خودم

می‌دونم دروغه، داری دروغ میگی، واضحه دروغ میگی. دروغ‌گو! دروغ‌گو! دروغ‌گو!

میشه خفه شی؟

واقعا که خیلی احمقی!

مگه مرض داری به این موضوع فک می‌کنی؟

همون احمق واقعا برازنده‌ته! احمق از ریشه‌ی حَ‌مِ‌قَ...

یه دفعه به خودت میای می‌بینی واقعا مازوخیست شدی ها؟

تو که می‌دونی چیزی نیست، چرا ادامه میدی خوب؟

ببین دارم با زبون خوش بهت میگم، دست از سر خودت بردار! این دفعه‌ی آخرت باشه!

(امیدوارم بچه مچه از اینورا رد نشه)



+ یکی از دلایلی که این وب رو تأسیس! کردم این بود که هرچی نمی‌تونم به زبون بیارم رو اینجا بگم، در حالی که می‌دونستم برای من ممکن نیست. برای بقیه هم نیست. کار درستی هم نیست. ولی شاید لازمه. رمزدار بنویسم که اصلا حس صحبت و تخلیه بهم دست نمی‌ده، عمومی هم که نمی‌تونم. پس این مزخرفات و خزعبلات و چرندیات و هجویات ووو...ی ذهنم رو کجا خالی کنم؟

یعنی صد در صد مطمئنم هیچ‌کس تو دنیا نیست که کسی رو داشته باشه که بتونه باهاش حرف بزنه، حرف ها، حرف!


بازم دم استادِ فاضلمون گرم:

در غلغله‌ی جمعی و تنها شده‌ای باز

آنقدر که در پیرهنت نیز غریبی

  • نظرات [ ۸ ]

دل من شکوه نکو :)

چند دفعه ریپلای کرده باشم خوبه؟ :)




  • نظرات [ ۳ ]

چهار یک نود و شش

انقد تند اومد و رفت نفهمیدم کی تموم شد! فردا باز باید برم سرکار...

نمیشه با روانشناسی که همکارته و هر روز می‌بینیش راحت حرف بزنی. برای من حتما باید غریبه باشه و فقط همون یک بار ببینمش. وگرنه ازش راهکارهای کاهش استرس و افزایش اعتماد به نفس رو می‌پرسیدم. در ظاهر اصلا مضطرب نشون نمیدم و تازه به نظر بقیه اعتماد به نفس خوبی دارم. ولی خودم که می‌دونم چی درونمه. بنظرم بهتره تو محیط کار نقاط ضعفم همچنان پنهان بمونه.



بازم حس می‌کنم زنده‌ام

بازم حس می‌کنم هستم

بگو با بودنت دل رو

به کی غیر تو می‌بستم؟


  • نظرات [ ۲ ]

زندگی در برکه شاید، سرنوشت ماهی است...

امروز من و بره‌ی ناقلا داشتیم با استِتوسکوپ به صدای قلبمون گوش میدادیم. بهش میگم ببین قلبت چی میگه. میگه حرفای درست میزنه!
اول به قلب بره‌ی ناقلا گوش دادم میگفت: "دوپ‌دوپ؛ دوپ‌دوپ؛ دوپ‌دوپ" بعد به قلب خودم، میگفت: " دووووپ دووووپ .......... دووووپ دووووپ .......... دووووپ دووووپ" انگار هرچی به انتهای زندگی نزدیک‌تر میشیم، قلب سرعتشو کمتر میکنه تا بالاخره یه جایی از خستگی خوابش میبره!

به کجا چنین شتابان؟
     گون از نسیم پرسید.
          "دل من گرفته زینجا
               هوس سفر نداری
                    ز غبار این بیابان؟"
                         "همه آرزویم اما
                              چه کنم که بسته پایم!"
به کجا چنین شتابان؟
     "به هر آن کجا که باشد
          بجز این سرا سرایم"
               "تو و دوستی خدا را
                    چو از این کویر وحشت
                         به سلامتی گذشتی
                              به شکوفه‌ها به باران
                                   برسان سلام ما را..."

  • نظرات [ ۶ ]

ملت من...

در دفتر زمانه فتد نامش از قلم

هر ملتی که مردم صاحب‌قلم نداشت

.

.

.

.

.

این بیت رو خیلی دوست دارم، ولی چه بد که من صاحب‌قلم نمیشم...

  • نظرات [ ۱ ]

پرده را برداریم/بگذاریم که احساس هوایی بخورد


هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است...

پنجره

فکر

هوا

عشق

زمین!

مال من است...

چه اهمیت دارد، گاه اگر می‌رویند قارچ‌های غربت؟

.

.

و نپرسیم کجاییم

بو کنیم اطلسی تازه‌ی بیمارستان را

و نپرسیم که فواره‌ی اقبال کجاست

و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی چه شبی داشته‌اند!

پشت سر نیست فضایی زنده...

پشت سر مرغ نمی‌خواند

پشت سر باد نمی‌آید

پشت سر روی همه فرفره‌ها خاک نشسته است

پشت سر خاطره‌ی موج به ساحل صدف سرد سکون می‌ریزد...

.

.

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ!



از نوشتن اون متن طولانی و بیریخت و به‌درد نخور که فقط انفعال ازش میبارید، دویست درصد پشیمون شدم. (: تنها کاری که میشود کرد :)

  • نظرات [ ۲ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan