مونولوگ

‌‌

الحمدلله

یه طومار نوشتم و پاک کردم. اول قرار بود موضوع طومار این باشه که امروز چقد خوش گذشته. بعد که رسیدیم خونه و داداشم رفت خونه‌ش و تو راه تصادف کرد موضوعش عوض شد، و البته بعد از تسلط به اعصاب اون هم پاک شد! تصادف جدی نبود الحمدلله، ولی روند بعد تصادف و جابجا شدن شاکی و متشاکی و اعصاب‌خوردیا کاملا طبق روال پیش رفت.
فعلا همه شاکرن که اتفاقی نیفتاده و جسمی و مالی ضربه‌ی مهمی نخوردیم و معتقدن چشم مردم باعث این اتفاقای پشت سر هم میشه و باید بعد از بنایی نذر می‌کردیم و نکردیم. می‌خواستم بگم تو نقطه‌ای که پایین‌تر از اون تو شهر نیست دارین زندگی می‌کنین، اونوقت چشمتونم میزنن؟ خوش‌بحالمون واقعا :)
واقعا خوشحالم که اتفاق جدی‌ای نیفتاد. وقتی زن‌داداش دستشو رو زنگ آیفون نگه داشته بود و ول نمی‌کرد، و بعدش که گفت علی تصادف کرده قلبم داشت میومد تو دهنم. الحمدلله، الحمدلله، الحمدلله.
+ الحمدلله هم برای امروز، هم برای امشب.
+ شاید فردا نوشتم امروز چقد خوش گذشته :)

سرتیپ

همیشه بازش می‌کنم، همیشه سرجاش نیست، اگه باشه نگاش می‌کنم. همیشه ثابته و لایتغیر، اما نمی‌دونم چی داره که هر دفعه انگار یه چیز جدید و هیجان‌انگیز دیده‌م! انقد خوشگله! فقط نگاش می‌کنم، بدون هیچ کنشی. به تیپ ما میگن آدم‌های منفعل و منتظر معجزه :| منم از بس تو این تیپ موندم شدم سر سفیدشون :)

+ به تیپ شما چی میگن؟

  • نظرات [ ۸ ]
Designed By Erfan Powered by Bayan