مونولوگ

‌‌

دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید :)

شاید باورش براتون سخت باشه;) ولی من پس از چندین روز به نت دست یافتم! قشنگ همه فهمیدن شدت اعتیاد منو و سعی تمام دارن ترکم بدن!
ما امشب باز مثل هر برف زدیم بیرون. من که به امید شیرموزبستنی رفتم و نامردا مغازه رو بسته بودن... واقعا هوا سرد نیست ولی مشهد برف ندیده است، شرط میبندم واسه همین نیم سانت که تا صبح آب میشه فردا مدرسه تعطیله!
مسیر کاملا خلوت و پاسی از شب گذشته و احتمال خفت‌گیری کمی تا قسمتی بالا و ما هفت تا بچه فسقل بین هشت تا بیست و هفت سال رفتیم که ببینیم کی از ما دیوانه‌تره! البته دو تامون (که هر دو از من کوچیکترن!!!) تا یک ماه آینده ان‌شاالله مامان بابا میشن و به همین علت ترسوها از وسط راه برگشتن! البته زن‌داداش نمیترسه، ولی داداش واسه زن‌داداش میترسه:)
خوشم میاد با این ترساشون هیچ‌کس گوشی برنداشته بود جز من! و من هم انقد ذوق عکس دارم که فقط یه عکس از سیاهی شب گرفتم و تمام😊
تو مسیر یه تصادف دیدیم که پلیس و آمبولانس سر صحنه بودن و من کمی نزدیک شدم ببینم احیانا کمک نمیخوان که خدا رو شکر انگار مشکل خاصی نبود. کمی بعد یه آمبولانس دیگه اومد و از اون تصادف رد شد و احتمالا سر یه تصادف دیگه رفت. تو برگشت هم آتش‌نشانی از کنارمون رد شد! و صدای یه آمبولانس دیگه هم شنیدیم... بی‌احتیاطیم دیگه. وگرنه چرا هر صد سال که دو قطره برف و بارون میاد انقد تصادفات زیاد میشه؟ خدا رو شکر کردیم که پیاده اومدیم. یعنی سوار ماشین هم شدیما، ولی بعدش از رانندگی تو جاده‌های لغزنده بدون زنجیر چرخ منصرف شدیم!
راستش وسطای راه ترسیدم، بخصوص وقتی یه ماشین سرعتشو کم میکرد یا بوق میزد، ولی بخاطر بچه‌ها چیزی نمیگفتم. ترس خیلی بده و امنیت خیلی بیشتر از اونی که فکر میکنیم خوبه. جنگ خیلی بده و نیاز جهان به صلح بیشتر از هر وقت احساس میشه. من خیلی بدم و خودخواهم و هیچ کاری برای دنیا نکردم، و میخوام بدونم چطور میتونم دنیای کوچیکم رو گسترش بدم و نگاهم رو از جلوی پام فراتر ببرم. میخوام عملی بدونم، نه تئوری صرف...
و اینم میخوام بدونم چرا پست‌هام خودبخود منحرف میشن و آخرش یه چیز دیگه از آب در میاد؟؟؟ الان جنگ وسط برف از کجا پیداش شد، الله اعلم!
  • نظرات [ ۶ ]
دچــ ــــار
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۰:۰۶
احتمالا بزرگتر اون جمع 8 نفره شما نبودین؟ :)

پاسخ :

هفت نفر!
من با اختلاف زیاد نفر دوم جمع بودم!
دچــ ــــار
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۰:۴۷
بازم اشتباه کردم ! :)
+ چجوری در این فرصت کوتاه که  از بالا تا پایین متن رسیدم 7 شد 8 ؟ :))
+نتیجه: نباید به برداشتهای خودمون مطمئن باشیم 

پاسخ :

اعتراف + سوال + نتیجه‌گیری = یک کامنت کامل
دچــ ــــار
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۱:۱۴
تعریف کردید از من الان؟! :)

پاسخ :

بله دیگه. شما از هرررر مطلب کوچیکی هم میخواین در راستای آموزش بهره بگیرین و این نگاهتون که دنبال نکات مطالبین قابل تحسینه!
دچــ ــــار
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۱:۵۶
پس قضاوت بود :)

پاسخ :

چی بگم دیگه. تعریف هم ازتون نمیشه کرد!
دچــ ــــار
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۴:۰۳
:)

پاسخ :

:)
بانو. میم
۱۱ بهمن ۹۵ , ۱۴:۱۳
رسیدم به جنگ گفتم چی شد ،،؟؟؟؟ کجا رو جا انداختم ، خواستم برگردم از اول بخونم دیدم نه گویا سیر طبیعی نوشته اس :))))
اینجا امروز صبح وحشتناک بود از یخبندون... 

پاسخ :

بله، پرش ذهنی دارم یکم! باید سعی کنم تمرکز کنم :)
+ یخ‌بندون خطرناکه، برف خوبه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan